خویش‌کاری و هدفِ آفرینش

خویش‌کاری و هدفِ آفرینش

یکی از پرسش‌های بسیار مهمی که پیش روی هر انسانی قرار دارد، این است که «هدف از آفرینش چیست»؟ به نظر می‌رسد که بهتر است این پرسش بسیار کلی را که پاسخ دادن به آن بسیار دشوار و بلکه محال است، اینگونه طرح کنیم: «هدف از آفرینشِ من چیست»؟ معنای این پرسش این است که یک هدف کلی برای آفرینشِ همۀ انسان‌ها وجود ندارد و برفرض اگر هم یک یا چند هدف کلی برای آفرینشِ همۀ انسان‌ها وجود داشته باشد، باز هم هر انسانی، برای هدفی ویژه آفریده شده است و باید آن را کشف کند، و نه جعل، و طبق آن زندگی کند. به نظر می‌رسد که پاسخ دادن به این پرسش بسیار آسان‌تر و دست‌یافتنی‌تر است.

با استفاده از اصطلاح «خویشکاری» که در دین زردشتی به کار رفته است، می‌توان این مسأله را بهتر طرح کرد: «خویشکاری یکی از تعبیرهای مهم دینیِ مزداپرستان است. هر یک از مینویان (از اهوره مزدا، آفریدگار جهان، گرفته، تا کوچک‌ترین ایزدان) و استومندان (از مردمان گرفته، تا دیگر آفریدگان و نهادهای آفرینش) وظیفه و کار ویژه‌ای دارد که باید آن را به سرانجام برساند. این کار ویژه را خویشکاری می‌نامند… خویشکاری سببِ اصلیِ هستیِ هر کسی و هر چیزی است و هیچ کس و هیچ چیز بی خویشکاری، هستی به معنی واقعی، ندارد. فره، نیروی مینوی و توانایی اهورایی، یا نیرویی پیونددهنده میان جهان مینوی و جهان استومند است که رسیدن به اقبال و افزونیِ خواسته و کامروایی بستگی بدان دارد و این فره، خود، بر اثر خویشکاری بهرۀ هر کسی می‌شود؛ هر کس، هر گروه و هر قوم، اگر خویشکار باشد؛ یعنی بدان‌چه خویشکاری و کار ویژۀ اوست، پای‌بند بماند و آن را به سرانجام برساند، فره‌مند و بهروز می‌شود و به خواسته و کامروایی می‌رسد. روان هر کس برای خویشکاری آفریده شده و در برابر کردارهای خود پاسخ‌گوست» (اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، ج ۲، ص ۹۷۸).
نقطۀ مقابل خویشکار، آخویشکار است. آخویشکار کسی است که نقشِ ویژۀ خود را نادیده می‌انگارد و طبق آن رفتار نمی‌کند؛ برای نمونه کسی که استعدادِ «نجاری» دارد، ولی در جایگاه یک «مدیر» نشسته است، شخصی آخویشکار است. شخصِ آخویشکار گذشته از آنکه جای یک انسان اصیل را به نا حق اشغال می‌کند و از جایگاهِ شایستۀ خود دور می‌افتد، به آرامش و یکپارچگیِ شخصیتِ خود نیز آسیب‌ می‌زند. با دریغ و درد باید گفت که همواره یکی از ویژگی‌های اصلی جامعۀ ایرانی آخویشکار بودنِ غالبِ مردمان بوده و هست.

معنای این سخنِ عمیق آن است که هر انسانی خویشکاری ویژه‌ای دارد و زمانی که آن خویشکاری را محقق کند، به هدف آفرینش خود دست می‌یابد. درواقع هر انسانی، با شکوفا کردنِ استعدادِ ویژۀ خود، دقیقاً در راستای هدفی که آفریدگار برای او در نظر گرفته است، حرکت می‌کند و همۀ زندگیِ او به ستایش و نیایش تبدیل می‌شود. به نظر مولوی هرکسی با شکوفا کردن استعداد حقیقی خود، تسبیح گوی خدا می‌شود. این سخنِ عمیق او را باید به گوش جان نیوشید:

«خیمه‌ای ست که زده‌اندبرای شاه و قومی را در عمارت این خمیه مشغول گردانیده و یکی می‌گوید که اگر من طناب نساختمی، خیمه چون راست آمدی؟ و آن دیگر می‌گوید که اگر من میخ نسازم، طناب را کجا بندند؟ همه کس دانند که این همه بندگانِ آن شاهند که در خیمه خواهد نشستن و تفرّج معشوق خواهد کردن؛ پس اگر جولاه (بافنده) ترک جولاهی کند برای طلب وزیری، همۀ عالم برهنه و عور بمانند؛ پس او را در آن شیوه ذوقی بخشیدند که خرسند شده است؛ … پس هر یکی را در آن کار، خدای عزّوجل خرسندی و خوشی می‌بخشد که اگر او را صدهزار سال عمر باشد، همان کار می‌کند و هر روز عشق او در آن کار بیشتر می‌شود و وی را در آن پیشه دقیقه‌ها می‌زاید و لذّت‌ها و خوشی‌ها از آن می‌گیرد که «وَاِنْ مِنْ شَیءٍ اِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ طناب‌کن را تسبیحی دیگر و درودگر را که عمودهای خیمه می‌سازد، تسبیحی دیگر و میخ‌ساز را تسبیحی دیگر و جامه‌باف را که جامۀ خیمه می‌بافد، تسبیحی دیگر» (فیه ما فیه، صص ۹۳ـ ۹۲).

مولانا در مثنوی (د ۶/ ب ۱۵) در این باره چنین می‌گوید:

هرکسی را خدمتی داده قضا
درخورِ آن گوهرش در ابتلا

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



س
با سلام و تشکر از مطالب آموزنده و بسیار مفید چطور استعداد خود را کشف کنیم ؟ میشه دقیق و واضح بیان بفرمایید مثلا اگر کسی استعداد نجاری ایا باید بسیاری از مشاغل رو امتحان کنه تا به نجاری برسه؟ تازه اگر هنگام تجربه نجاری، متوجه بشه که خویشکاری ش نجاری باید باشه !