دست بی‌نمک

دست بی‌نمک

افراد فراوانی را می‌بینیم که می‌گویند: «دست من نمک نداره» یا «بشکنه این دست که نمک نداره» و منظورشان این است به هر کس خوبی می‌کنند، با ناسپاسی و قدرناشناسی روبه‌رو می‌شوند. باورِ شخص به بی‌نمک بودنِ دستش، به تدریج این اعتقاد را در او پدید می‌آورد که اساساً «پاسخِ خوبی بدی است» و با این پیش‌فرض، ممکن است برای همیشه، از خیرخواهی و نیکوکاری دست بردارد.

به نظر من این ایده خطاست و دستِ بی‌نمک وجود ندارد؛ چراکه جهان دارای نظامی اخلاقی است و در برابر خوبی‌ها و بدی‌های ما انسان‌ها واکنش نشان می‌دهد. قانونِ «هر عملی عکس‌العملی دارد و بین عمل و عکس‌العمل رابطه‌ای ضروری و جبری برقرار است» از قانون‌های ثابتِ هستی است. بر این اساس ممکن نیست کسی نیکی کند و بد ببیند، و کسی بدی کند و پاداش بگیرد؛ بنابراین اگر کسی نیکی می‌کند و «همواره» با قدرناشناسی و ناسپاسی مواجه می‌شود، به جای تردید در قوانین هستی، قطعاً باید ریشۀ مشکل را در خود پیدا کند. مسأله در اینجاست که نیکی و لطف اگر بی توجه به برخی ملاحظات انجام بگیرد، نه تنها پاسخِ نیک نمی‌یابد، بلکه ممکن است اثر معکوس ببخشد و با ناسپاسی و دشمنی هم روبه‌رو شود.

نیکی کردن اگر با «ترس و توقع» همراه باشد، خلوصِ خود را از دست می‌دهد. بسیاری از کسانی که گمان می‌کنند دست‌شان بی‌نمک است، هنگام نیکی کردن، توقعِ سپاس یا پاداشِ سریع دارند و چون این توقع برآورده نمی‌شود، گمان می‌کنند کسی قدرِ نیکی آنها را نمی‌داند.‌ اگر بدون هیچ توقعی، خوبی کنیم و به هیچ وجه از دریافت‌کنندۀ نیکیِ خود هیچ انتظاری نداشته باشیم، طبیعی است که هم آرامش ما بیشتر می‌شود و هم نیکوکاریِ ما به کنش‌های دیگران مقید و مشروط نمی‌شود. «ترس» نیز از اموری است که ارزشِ لطف و مهر را از بین می‌برد. خوبیِ آمیخته با ترس، نه تنها حالِ صاحب خود را خوب نمی‌کند، بلکه گیرندۀ نیکی را نیز آشفته و بی‌رمق می‌سازد. ترس باعث می‌شود شخص به شکل بیمارگونه‌ای به طرف مقابل بچسبد و او را محدود کند.

گاهی هم شخص با خوبی‌ها و لطف‌هایش، طرف مقابل را به شدت کنترل می‌کند و او را در چنگ خود می‌گیرد. افرادِ خودکامه و خودخواه، از طریق لطفی که در حق دیگری می‌کنند، درواقع او را به تملک خود درمی‌آورند. محبت و لطفی که همراه با تجاوز و اجبار و تحمیل باشد، آزادی و استقلال و حریم خصوصی دیگران را خدشه‌دار می‌کند و احساس بدی را در آنها پدید می‌آورد.

البته ممکن است شخص، بدون ترس و طمع و توقع و حسِ تملک، به دیگری خوبی کند و خوبی او خالص باشد، اما این هم کافی نیست. کارِ خوب باید «به خوبی» انجام بگیرد؛ یعنی خوبی و نیکی باید به اندازه و به‌جا باشد و با توجه به وضعیتِ روحی و جسمی طرف مقابل و نیز با توجه به موقعیت انجام بگیرد. اخلاق یک بسته (پکیج) است و هر قانون اخلاقیی با چند قانون اخلاقی دیگر تعدیل و تصحیح و تکمیل می‌شود. خوبی کردن به دیگران نیز به تنهایی کافی نیست و لزوماً باید همراه با تعادل و توازن و تواضع همراه باشد و حرمت و عزت و کرامت و استقلالِ گیرندۀ محبت را حفظ کند، تا به نتیجۀ نیکو بینجامد.

افزون بر همۀ اینها، برای درک بهترِ مسألۀ «دست بی‌نمک»، خوب است که تحقیقی دربارۀ چنین جملات و ضرب‌المثل‌هایی در دیگر کشورها، از جمله در کشورهای پیشرفته صورت بگیرد. گمان می‌کنم در جوامعی که از عدالت و آزادی و رفاه و امنیت بهره‌مندند، کمتر افراد با قدرناشناسی و ناسپاسی مواجه می‌شوند. می‌دانیم بر خلاف قوانین هستی که طبیعی و ثابت و تخلف‌ناپذیرند، امورِ اجتماعات انسانی غالباً قراردادی و اعتباری‌اند؛ ازاین‌رو ممکن است در یک جامعۀ ناسالم، کسی خدمت کند و تنبیه شود و خائنی بر صدر بنشیند و قدر ببیند. روشن است در جامعه‌ای که همه چیز بر سر جای خود است و افراد می‌توانند به نتایج کارهای خود مطمئن باشند، ایدۀ دستِ بی‌نمک معنایی ندارد. در یک جامعۀ آشفتۀ ظالمانه است که کوشش‌های اشخاص به نتیجۀ مطلوب نمی‌انجامد و شخص گمان می‌کند دستش نمک ندارد.

با توجه به مطالب بالا، می‌توان گفت اگر کسی بدون ترس و طمع و توقع و منّت، و با تعادل و تواضع و آگاهی به دیگری نیکی کند و نیکی او با تحمیل و تجاوز و اجبار همراه نباشد، حتماً هم خودش از آرامش و رشد و شادی بهره‌مند می‌شود و هم حالِ دریافت‌کنندۀ نیکی‌اش را خوب می‌کند. لطفی که عزت نفس طرف مقابل را خدشه‌دار کند، آزادی او را بگیرد و احساس مدیون و ممنون بودن را در او پدید آورد، طبعاً مایۀ درد سر است و با سپاس و پاداش مناسب روبه‌رو نخواهد شد؛ بنابراین کسانی که دست خود را بی‌نمک می‌دانند، باید بیش و پیش از هر چیزی در انگیزه و شیوۀ خوبی کردن خود تجدید نظر کنند.

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *