دلالت‌های جامعه‌شناختی در متون ادبی

دلالت‌های جامعه‌شناختی در متون ادبی

متخصصانِ هر یک از حوزه‌های گوناگون دانش به تأمین استقلالِ رشتۀ تخصصیِ خود علاقمندند و برای حفظ «تمامیت ارضیِ» حوزۀ پژوهشیِ خود، چه بسا حصارِ بلندِ نفوذناپذیری گرداگرد آن برآورند و از ورود هرگونه عنصر بیرونی، تا حد امکان، جلوگیری کنند. ازآنجا که هر چیزی که از حد خود درگذرد، به ضد خود تبدیل می‌شود، حفظ استقلال و خودبسندگی، در هر حوزۀ معرفتی، چه بسا موجب محرومیت آن از تعاملات سازنده و دادوستدهای سودمند با سایر حوزه‌های معرفتی شود. البته عدم حفظ تعادل در این قبیل تعاملات نیز گاه ممکن است به ادغام، یا انحلال یک حوزۀ معرفتی در حوزه دیگر بیانجامد، اما چنانچه این تعامل با داناییِ تمام صورت پذیرد، می‌توان در عین حفظ استقلال یک دانش، با بهره‌گیری عقلانی از روش‌ها و دستاوردهای سایر علوم، آن را هرچه کامل‌تر و کاراتر کرد.

در میان پژوهشگرانِ حوزۀ ادبیات نیز هستند کسانی که به منظورِ تأمین استقلال ادبیات، همۀ پیوندهای میان ادبیات و دیگر حوزه‌های معرفتی را یکسره نادیده می‌گیرند و از ورود هرگونه بحثِ میان‌رشته‌ای به مباحثِ ادبی پرهیز می‌کنند و پژوهشِ ادبی را به بحث و تحقیق دربارۀ جنبه‌های زبانی و بلاغی منحصر می‌دانند. چنین کسانی اگر ببینند پژوهشگری دربارۀ جنبه‌های روان‌شناختی، جامعه‌شناختی، اخلاقی، فلسفی، سیاسی و مردم‌شناختیِ متون ادبی کار می‌کند، برآشفته می‌شوند و او را به انجام دادنِ «کارِ غیر ادبی» متهم می‌کنند. از نظر این افراد پژوهش ادبی آن است که تنها دربارۀ «زبان»، «بلاغت»، «ساختار» و «شکل» متن صورت پذیرد و تنها به «ادبیتِ متن» توجه داشته باشد.

شاید صورتگرایان روس مهم‌ترین کسانی باشند که این ایده را مطرح کردند که تحقیق در ادبیات یعنی تحقیق دربارۀ «شکل» و بس . در عین پذیرش جنبه‌های نیکوی این نظریه، به نظر می‌رسد که تأکید بیش از حد بر روی شکل و ادبیتِ متنِ ادبی، باعث می‌شود که خود را از بسیاری از مزایای متن محروم سازیم و میدان تحقیق در ادبیات را بیش از حد فقیر و سترون کنیم. اگر متن ادبی، غیر از شکل و ادبیت، چیزهای دیگری هم در خود دارد و اطلاعاتی هم دربارۀ خودِ شاعر، جامعۀ عصرِ او، جامعۀ او در طول تاریخ و نیز آگاهی‌هایی دربارۀ انسان، خدا، جهان، هستی، اخلاق و نظایر آنها در اختیار ما قرار می‌دهد، چرا باید خود را از این همه اطلاعات ارزشمند محروم کنیم و تمام تلاش خود را به تحقیق دربارۀ اشکالِ ادبی و زبان و بلاغتِ بریده از جامعه و محیط معطوف کنیم؟ ادبیات و زبان از نهادهای اجتماعی هستند؛ یعنی زبان و ادبیات در اجتماع پدید می‌آیند و در بسترِ جامعه می‌بالند؛ ازاین‌رو انتزاعی‌ترین و سوررئال‌ترین اشکال ادبی هم دارای عناصری از جامعه و فرهنگ و تاریخ هستند و به‌هیچ‌روی نمی‌توان آنها را در خلأ بررسی کرد و از همۀ دلالت‌های جامعه‌شناختی تهی‌شان ساخت.

گذشته از متون تاریخی، علمی، فلسفی، عرفانی و اخلاقی که با زبان شعر و نثرِ هنری نوشته شده‌اند و غیر از وجه ادبی، دارای اطلاعاتِ ارزشمندی در هریک از این حوزه‌ها هستند، متونِ ادبیِ محض نیز از دلالت‌های جامعه‌شناختی خالی نیستند و می‌توان از آنها اطلاعات بسیار سودمندی را، درمورد جامعه و تاریخ، به دست آورد. البته باید توجه داشت که حتی اگر، به فرض محال، در یک متن هیچ گزارۀ ابطال‌پذیر و اثبات‌پذیری دربارۀ جامعه وجود نداشته باشد، باز هم جامعه و تاریخ به شکلی غیر مستقیم در متن بازمی‌تابند و خود را نشان می‌دهند و می‌توان گفت که هیچ‌یک از عناصرِ متن ادبی نیستند که به کارِ مطالعاتِ تاریخی و اجتماعی نیایند. معمولاً هر شاعر، یا نویسنده‌ای کاخ شعر، یا نوشتۀ خود را با بهره‌گیری از مصالح موجود در محیط خود می‌سازد و واژگان، اصطلاحات و عباراتی که هنگام سرودن، یا نوشتن بر زبان او جاری می‌شوند، غالباً برگرفته از محیطی هستند که در آن تنفس می‌کند. تحلیل جامعه‌شناختیِ یک اثر، در سطوح مختلف زبانی و ادبی انجام می‌پذیرد: آواهای زبانی، واژگان، ساختار جملات، موسیقی کلام، لحن سخن، قالب شعری، تصاویر شعری و موضوعات و مضامین سخن همه و همه دارای دلالت‌های جامعه‌شناختی هستند و به کار تحلیل‌های جامعه‌شناسانه می‌آیند.

باری، از آنچه گفته شد، به دست می‌آید که اگرچه آن دسته از متونِ ادبی که از عیارِ هنریِ بسیار بالایی برخوردارند، به طور مستقیم دربارۀ جامعه و محیط پیرامونِ خود سخن نمی‌گویند و گزاره‌های موجود در آنها به طور مستقیم به جهان بیرون ارجاع نمی‌دهند، اما از بررسی قالب، زبان، بیان و صورِ خیالِ آثار ادبی حد اقل می‌توان سه نکتۀ مهم را دربارۀ جامعه به دست آورد: ۱) بافت اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگیِ اثر، ۲) شرایط و ویژگی‌های سفارش‌دهندگان و متقاضیان اثر و ۳) نوع مخاطب و چگونگی ذوق و سلیقه و ادراک هنری او، و ناگفته پیداست که این اطلاعات بسیار ارزشمندند و ما را در شناختِ اوضاعِ سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه بسیار یاری می‌کنند.

ارزشِ اجتماعیِ متون ادبی به ویژه آنجا اهمیت پیدا می‌کند که بدانیم غالبِ متونِ تاریخی، سفارشی و فرمایشی هستند؛ یعنی همواره تاریخ به سفارش، یا فرمایشِ قومِ غالب نوشته شده است؛ ازاین‌رو چه بسا مسائل بسیار مهم که مخالفِ میلِ سفارش‌دهندۀ تاریخ هستند، در کتاب مجالِ نگارش نمی‌یابند و بی‌اهمیت‌ترین مسائل که مطابقِ میل اویند، با آب و تابِ تمام نقل می‌شوند. کتبِ تاریخی غالباً تصویر کامل و درستی از جامعه را به دست نمی‌دهند؛ به همین سبب برای کامل کردنِ تصویرِ خود از هر دورۀ تاریخی، نیاز به منابعِ مکمّل داریم؛ یعنی منابعی که امکان افزایش و کاهش و دگرگونی در آنها کمتر است و به نظر می‌رسد که متون ادبی از بهترین مکمّل‌های متون تاریخی هستند.

اهمیت این نکته وقتی بیشتر می‌شود که در نظر بگیریم که شاعرانِ بزرگ راویانِ ناخودآگاهِ تبار خویش هستند و تجربۀ هنریِ ناب، از بهترین راه‌ها برای دستیابی به محتویاتِ ناخودآگاهی است. آنگاه که شاعر در متنِ تجربۀ هنری قرار می‌گیرد، نقاب‌ها و حجاب‌ها از روی شخصیتِ او فرومی‌افتند و او بدون سانسور و با صداقت کامل حقایق و وقایع را می‌بیند و آنها را بازگو می‌کند؛ بنابراین شاعران بهترین راویانِ دردها و رنج‌ها، شادی‌ها و غم‌ها، بیم‌ها و امیدها و آرزوها و حسرت‌های مردمانِ جامعۀ خویش‌اند و تصویری از جامعه که در متون شعری دیده می‌شود، بسیار گویا و دقیق است؛ لذا می‌توان گفت که برای شناختِ دقیقِ ایران و ایرانی در طول تاریخ، دیوان حافظ بهتر از هر کتاب تاریخ و جامعه‌شناسی ما را یاری می‌کند و پرده از روی نهانی‌ترین جنبه‌های زندگیِ ایرانیان برمی‌دارد. با توجه به این سخنان، دور از انصاف نیست اگر بگوییم: حافظ‌شناسی یعنی ایران‌شناسی.

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *