دین‌پرستی و بت‌پرستی

دین‌پرستی و بت‌پرستی

«دین» راهی است برای رسیدن به «خدا» و ابزاری است برای پاکسازی درون از رذایلِ نفسانی و دستیابی به یک زندگانیِ مسالمت‌آمیز با خود، مردم و طبیعت. خوبیِ دین در آن است که به آدمی راهکار می‌دهد، سلوکِ او را منظم می‌کند و نوعی انضباطِ شخصی به او ارزانی می‌دارد. بی‌گمان چنین چیزی می‌تواند بسیار سودمند باشد و همۀ زندگیِ شخصِ دیندار را در چارچوبی دقیق، منسجم و منظم قرار دهد.

مشکل از آنجا آغاز می‌شود که دین قداست یابد و از درجۀ «ابزار» به مرتبۀ «هدف» برکشیده شود. بی‌گمان به محض اینکه دین به هدف تبدیل شود، تمام سودمندی‌های خود را از دست می‌دهد و بلکه به ضدِّ خودش بدل می‌گردد. گفتنی است که این امر اختصاصی به دین ندارد و هر برنامه و راهکاری که به هدف تبدیل شود، شخص را از دستیابی به هدف اصلیِ خود بازمی‌دارد؛ برای نمونه توقف کردن در نسخۀ پرشک مانع بهبودی یافتن می‌شود. به همین منوال، هر دین و مذهب و مکتب و مسلک و فرقه و مرامی اگر به هدفِ شخص تبدیل شود، او را به کلی از مقصد و مقصودِ خود دور می‌کند. همۀ کسانی که دین خود را به هدفِ خود تبدیل کرده و در آن متوقف شده‌اند، ناخواسته به دامِ بت‌پرستی ‌افتاده اند؛ چراکه هرچیزی که ما را از خداوند غافل کند، بُت است، خواه یک سنگ و چوب باشد، خواه یک پیامبر و امام و خواه یک مسلک و مذهب.

گذشته از این، متوقف شدن در دین و آن را به هدف تبدیل کردن، درهای وجودِ انسان به سوی آفاق هستی را مسدود می‌کند و بهداشتِ روانیِ او را از بین می‌برد. به نظر می‌رسد که کلمۀ «عقیده» خیلی خوب این مسأله را نشان می‌دهد؛ کلمۀ عقیده و «عُقده» از یک ریشه‌اند و همان‌گونه که می‌دانیم عُقده در اصل به معنی «گِرِه» است و در روانشناسی هم به «گِره‌های روحی» عُقده گفته می‌شود. از اینجا می‌توان دریافت که شخصی که “عقیده” دارد، درواقع گره‌های محکمی بر اندیشه و احساس خود زده و خود را از درک و دریافتِ واقع‌بینانه و همه‌جانبۀ زندگی محروم کرده است. اکنون ما در پیِ تحلیلِ روان‌شناختیِ عقده‌های درونیِ اشخاصِ «معتقد» نیستیم و صرفاً در مقام بیان این حقیقتیم که تبدیل شدن دین به هدف مانعِ رسیدنِ آدمی به حضرت حق می‌شود. دین تا آنجا ارزشمند است که جنبۀ ابزار و راهکار و برنامه داشته باشد. کم نیستند کسانی که «اعتقادشان به خدا» آنها را از خدا دور کرده و وابستگی‌شان به دین مانعِ توجه‌شان به حضرت حق شده است.

خواجوی کرمانی از حکیمانی است که بسیار نیکو به این نکته اشاره کرده است. به نظرِ او «قبله شدنِ دین» عین کفر است؛ یعنی تبدیل شدنِ دین به هدف تفاوتی با کفر ندارد:

کفر بُوَد قبله ز دین ساختن
کعبه ز بتخانۀ چین ساختن
(خمسۀ خواجوی کرمانی، روضه‌الانوار، ص ۸۹)

هدفِ سلوک دینی آن است که انسان گردنفرازی و ناز را رها کند و در فقر و نیازِ کامل با خدا روبه‌رو شود. طبق این تلقی، هر چیزی که رنگِ تعلق و تمّلک بپذیرد، میان انسان و خدا فاصله می‌اندازد. وابستگی به دین و با آن احساسِ هم‌هویتی پیدا کردن نیز، چنین است و ممکن است همچون «حجابی بس ستبر» انسان را از خدا دور کند؛ لذا سالکِ حقیقی باید همۀ داشته‌های خود را در پای خداوند قربانی کند و مذهب نیز از جمله چیزهایی است که باید قربانی شود، تا شخص به مقام تسلیم برسد:

رخ بگردان ز کیش و قربان شو!
بگذر از ملت و مسلمان شو! ‌‏
(همان، کمال‌نامه، ص ۱۴۹)

ازاین‌روست که خواجو به ما توصیه می‌کند که در دین متوقف نشویم و از طریقِ «کفر ورزیدن به دین»، خود را به خدا نزدیک کنیم. این کفر که پس از ایمان می‌آید، کفری ارجمند است و به معنی رها کردنِ «داشته‌های ایمانیِ خود» و در نهایتِ نیاز و فقر و شکسته‌دلی، تسلیمِ خدا شدن است:

بندگی پیشِ بنده سلطانی است
کافری غایتِ مسلمانی است ‌‏
(همان، ص ۱۳۸)

نتیجۀ این سخنان آن است که ایمان راستین هیچگونه بتی را برنمی‌تابد، از جمله «بتِ دین» را. تبدیل کردنِ دین به هدف یعنی «پرستیدنِ دین» و آن را بر جایگاه خدایی نشاندن و این عین بت‌پرستی است؛ به همین مناسبت خواجوی کرمانی «ایمان» را «ترکِ دین‌پرستی» می‌داند:

مکن گر هوشیاری ترکِ مستی
که ایمان چیست؟ ترکِ دین‌پرستی ‌‏
(خمسۀ خواجوی کرمانی، گل و نوروز، ص ۶۱۷)

و سخن آخر آنکه خواجو به ما می‌گوید: دست از دین‌پرستی بردارید و خدا را بپرستید:

کفر بُوَد مذهبِ ایمان‌پرست
درگذر از مذهب و یزدان پرست!
(همان، روضه‌الانوار، ص ۷۴).

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



سهیلا اسلامی
بسیار عالی.