زبان و جامعه

زبان و جامعه

بین زبان و اوضاع اجتماعی پیوندی استوار وجود دارد. به آسانی می‌توان از زبانِ یک جامعه به درون بافت اجتماعیِ آن نقب زد. زبان ساده، پیراسته و زودیاب نشان از جامعه‌ای آرام، آزاد و معقول دارد و بالعکس، زبانِ پیچیدۀ مبهمِ سیّالِ تأویل‌پذیر هم بیانگرِ جامعه‌ای استبدادزده، ناآرام و ناامن است. نثر دورۀ سامانی، غزنوی و اوایل سلجوقی حاصل اوضاع اجتماعی آن دوره‌هاست و نثر مصنوع و متکلف دورۀ مغول، تیموری و صفوی استبداد حاکم بر جامعه و فضای آکنده از زورگویی، سخت‌گیری و ریاکاریِ این زمانه‌ها را آینگی می‌کند.

می‌توان گفت هرچه جامعه‌ای از عقلانیت، سادگی و آرامش فاصله بگیرد، به همان میزان، زبانِ مستقیم و سرراست جای خود را به زبان پُر از مجاز، کنایه و ایهام می‌دهد. آنجاکه شفاف گفتن جان آدمی را به خطر می‌اندازد، طبیعی است که با ایما، اشاره و مجاز حرف زدن رواج می‌یابد؛ به دیگر سخن جامعۀ ریاکار لزوماً زبانی ریاکار دارد؛ یعنی ریاکاری در زبان از ریاکاری و تزویرِ موجود در جامعه ریشه می‌گیرد.

برای نمونه به زبان و زمانِ حافظ نگاهمی می‌اندازیم. عصر حافظ عصر نامردمی‌ها، ریاکاری‌ها و تزویرهای سیاسی و مذهبی بوده است؛ ازاین‌رو شعر حافظ هم پر است از ایهام، ریاکاری و نقاب. در چنین جامعه‌ای، شاعر باید هم حرف دلش را برای مخاطبان واقعی‌اش بیان کند، هم باید زندگی کند و چه ترفندی بهتر از ریاکاری در زبان؛ یعنی استفاده از ایهام و استعاره و کنایه؟ در چنین جامعه‌ای شاعر چیزی می‌گوید و مخاطب باید چیزی دیگر از آن دریابد و در هر حالی راهِ توجیه و گریز باز باشد؛ لذا ظهور مجاز، کنایه و ایهام در سخن، از منظر جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی، می‌تواند نشانۀ درهم‌ریختگی و نابسامانی اوضاع اجتماعی باشد.

در جامعه‌ای که هیچ چیزِ آن سر جای خودش نیست، کلمات ارزش ثابت و پایداری ندارند و افراد چنین جامعه‌ای می‌توانند از کلمات، بدون قاعده و قانون، استفاده کنند؛ برای نمونه در جامعۀ ما می‌توان «دانشجوی سال اول رشتۀ پزشکی» را «دکتر» خواند، می‌شود یک «طلبۀ نوپا» را «حجت الاسلام والمسلمین» صدا کرد و می‌توان یک «دانشجوی معمولی» را «مهندس» یا «استاد» نامید، بدون آنکه هیچ‌یک از طرفین گفتگو متوجه نادرستی و غرابت این کار شوند، ولی در کشورهایی آزاد و پیشرفته امکان ندارد بتوانیم یک «کشیش» را «اسقف» بخوانیم و یک «دانشجو» را «استاد» بنامیم. این کاری است که نه جامعه آن را روا می‌شمارد و نه طرفِ مقابل آن را می‌پذیرد. در جوامع پیشرفته و آزاد، زبان «شناور» نیست و کلمات معانیِ ثابت و روشنی دارند و کاربردهای آنها نیز کاملاً مشخص است، در مقابل، از ویژگی‌های جوامعِ عقب‌ماندۀ بی‌بهره از عقلانیت و آزادی و تعادل، شناور بودن زبان است؛ در چنین جوامعی آزادانه می‌توان از هر کلمه‌ای، در هر جایی، و به هر معنایی، استفاده کرد و کسی حساسیتی نسبت به کلمات ندارد. در چنین جامعه‌ای بازی کردن با کلمات و به قول جلال آل احمد «گرفتنِ وقت کلمات» کاری عادی است. شاید از این جهت بود که کنفوسیوس می‌گفت: «اگر روزی ادارۀ کشور چین به من سپرده شود، من کارم را از اصلاحِ زبان آغاز می‌کنم».

(برای بحثی زیبا در این باره. نگاه کنید به مقدمۀ «مفلس کیمیافروش»، از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، صص ۹۵ – ۸۵).

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *