شادی و شکوفا کردنِ استعداد خود

شادی و شکوفا کردنِ استعداد خود

هر انسانی استعدادها و قابلیت‌های ویژه‌ای دارد و برای شاد زیستن باید استعدادها و قابلیت‌های خود را شکوفا کند. مشکل بسیار بزرگی که در اینجا وجود دارد، باورهای نادرستِ والدین و نیز نظام آموزشیِ نادرستی است که به جای آنکه افراد را در مسیر درست استعدادها و قابلیت‌هایشان راهنمایی و هدایت کند، آنها را، به مرور زمان، از منِ واقعی‌‌شان دور می‌کند. این امر به نوبۀ خود به بحران هویت و ازخودبیگانگی منتهی می‌شود و موجبات غم و رنج آنها را فراهم می‌آورد. تردیدی نیست که انسان اگر در جای راستین خود نباشد، هیچ نصیبی از شادی نخواهد داشت.

یکی از روان‌شناسان به نام مارسیا، به بررسی حالات یا گزینه‌های مختلف پیش روی هویت، بسته به نحوۀ مواجهۀ محیط با آن، پرداخته است. به نظر او، هویت انسان در مواجهه با محیط با چهار وضعیت روبه‌رو می‌شود:

۱) کشف نکردن استعداد خود
نوجوانانی که به هر دلیلی استعداد خود را کشف نمی‌کنند، یا محیط شرایط لازم برای بروز استعداد را در اختیار آنها قرار نمی‌دهد، از پایه‌ریزی یک هویت مستقل برای خود ناتوان‌اند و به بحران هویت روبه‌رو هستند. این قبیل افراد در کسب استقلال از والدین خود و تعریف و پی‌ریزیِ هویت خویش با مشکل مواجه‌اند.

۲) وضعیتِ پیش‌رسِ ناقص
این گروه، به جای کشف و شکوفا کردنِ استعدادهای خود، ارزش‌ها، باورها و هنجارهای محیط و خانواده را پذیرفته‌ و آن را به عنوان پایۀ هویت خود قرار داده‌اند و مطابق انتظارات خانواده و جامعه زندگی می‌کنند. این قبیل افراد اغلب خشک و انعطاف‌ناپذیر و مقلد و ازخودبیگانه‌اند؛ زیراکه ارزش‌ها و باورهای دیگران را پایۀ هویت خود دانسته و از آن پاسداری می‌کنند.

۳) وضعیت ابهام (پراکندگیِ هویت)
این دسته از افراد نه استعدادهای خود را کشف و شکوفا کرده‌اند و نه باورها و ارزش‌ها و هنجارهای محیط و خانواده را پذیرفته و درونی کرده‌اند؛ لذا تعهدی نسبت به خود و جامعه ندارند و به نوعی تعریف‌نشده و خنثی باقی می‌مانند. افرادی از این دست بیش از همه در معرض خطر و آسیب‌اند؛ زیراکه هیچ‌گونه دلبستگی و تعهدی به هیچ چیزی ندارند و از ارتباط برقرار کردن با دیگران به شدت ناتوان‌اند؛ به این ترتیب می‌توان گفت که چنین افرادی فاقد یک هستۀ مرکزی هویتی و فی‌الواقع فاقد فردیت‌اند.

۴) کشف و شکوفا کردنِ استعدادهای خود
این دسته از افراد استعدادهای واقعی خود را یافته‌اند، یا در مسیر پیدا کردنِ آنها هستند. آنها به هویتی واجدِ معنا دست پیدا کرده‌اند؛ ازاین‌رو این دسته متعادل‌ترین، شادترین و به لحاظ روان‌شناسی ایمن‌ترین افراد به شمار می‌آیند. چنین کسانی توانسته‌اند بین استعدادهای خود و مطالبات جامعه توازن و تعادل ایجاد کنند و هویتی منحصر به فرد و تصویری سالم و حقیقی از خویش به دست آورند (روان‌شناسی شادی، از ساموئل اس. فرانکلین، صص ۷۶ – ۷۴).

همان‌گونه که می‌بینید، کسی که استعداد خود را پیدا کند و زندگی خود را مطابق آن سامان ببخشد، در نهایت ایمنی و شادی زندگی می‌کند. مطابق استعداد خود زندگی کردن باعث می‌شود که شخص ۱) با عشق کار کند و از کار خود لذت ببرد، ۲) در لحظه جاری باشد و از پراکندگی خاطر رهایی یابد، ۳) در کار غوطه‌ور شود و بی‌خودی و ناهشیاری را تجربه کند، ۴) زندگی برای او معنادار شود، ۵) از مقایسۀ خود با دیگران دست بردارد، ۶) احساس مفید بودن داشته باشد و همۀ اینها مایۀ خشنودی و رضایتِ شخص را فراهم می‌آورند.

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *