غالبِ مغلوب‌خو بحثی در (اخلاق دشمنی)

غالبِ مغلوب‌خو

بحثی در (اخلاق دشمنی)

گاهی اوقات در برابر آزارها و بیدادگری‌های دیگران، عفو و احسان کاری از پیش نمی‌برد؛ چراکه شخص آن‌چنان در خودپرستی و منفعت‌طلبی غرق شده است که نه تنها از ظلم کردن ابایی ندارد، بلکه از این کارِ خود لذت می‌برد. چنین کسی نه تنها به خود آسیب می‌زند، بلکه وجود او به تهدیدی علیه دیگران تبدیل شده است و اگر مهار نشود، خود و دیگران را در آتشِ خودخواهی و خشم می‌سوزاند. بهترین واکنشِ ممکن در برابر چنین کسی چیست؟

اکنون مورد دیگری را در نظر می‌گیریم. در میان اطرافیان ما کسی است که گفتار و کردار و انرژیِ او ما را به شدّت می‌آزارد و ما هرگاه در کنار او قرار می‌گیریم، بسیار بدحال و آشفته می‌شویم و مدتها در وضعیتِ روحی بدی قرار می‌گیریم. در برابر چنین کسی باید چه کار کرد؟

به نظر می‌رسد که در برابر کسانی که در بالا به دو نمونه از آنها اشاره شد، می‌توانیم از دو روش زیر استفاده کنیم:

۱) قطع رابطه: اگر کسی پیوسته ما را می‌آزارد و با حضورش، یا با سخنان و کارهایش، نیرو و نشاط ما را تحلیل می‌برد و ما نمی‌توانیم هیچ تأثیر خوبی در او داشته باشیم، برای آنکه دست کم خود را از شرِّ او در امان نگه داریم، می‌توانیم، رابطۀ خود را با او کم کنیم و در صورت لزوم به صورت کامل با او قطع رابطه کنیم.

۲) مبارزه کردن و تنبیه کردن: اگر کسی بر اثر خودخواهی و منفعت‌طلبی و خودکامگی، به دیگران آسیب می‌زند و به هیچ وجه حاضر نیست دست از کارهای ناروای خود بردارد و گفتگو و نصیحت و عفو و احسان هم باعثِ تغییرِ رویّۀ او نمی‌شود و بلکه او را گستاخ‌تر و بی‌پرواتر می‌کند، روشن است که در برابر چنین کسی تنها یک راه وجود دارد: محکم در برابر او ایستادن، با او جنگیدن، او را شکست دادن و از ظلم بازداشتن. به نظر می‌رسد که هیچ منعِ اخلاقی در چنین برخوردی نیست و بلکه یک انسانِ سراپا معنوی نیز گاهی ناگزیر می‌شود در برابر بعضی از کسان خشم و خروشی از خود نشان بدهد.

نکته‌ای که در اینجا مایلم بر آن انگشت بگذارم، این است که اگر در زندگی خود، ناگزیر شدیم از روش «مبارزه و جنگیدن» استفاده کنیم، باید همواره به قیدهای زیر توجه داشته باشیم:

۱) مبارزه کردن با شخصِ ظالم باید بدون هیچ‌گونه حس «کینه» و «نفرت» انجام پذیرد. هدف اصلی از این مبارزه دو چیز است: اول بازداشتنِ شخصِ ظالم از آسیب زدن به خودش و دوم بازداشتنِ او از آسیب زدن به دیگران؛ بنابراین چنین مبارزه‌ای با اهداف کاملاً اخلاقی و انسانی صورت می‌پذیرد و هیچ‌گونه کینۀ شخصی و نفرتِ خصوصی در آن راهی ندارد.

۲) همواره باید راهِ بازگشت و توبۀ شخصِ ظالم را بازبگذاریم و به محض اینکه او پشیمان شد، با آغوش باز او را مانند یک دوست بپذیریم و دست از مبارزه برداریم.

۳) در این مبارزه مطلقاً نباید در پیِ توهین و فحش و ناسزا و بی‌احترامی و تهمت زدن و آبروریزی باشیم.

۴) اگر بر طرف مقابل پیروز شدیم، به هیچ وجه نباید احساس پیروزی و شادی داشته باشیم. کسی که انگشتش فاسد شده و بیم آن می‌رود که فساد آن به دیگر اعضای بدن نیز سرایت کند، ناگزیر آن انگشت را قطع می‌کند، ولی روشن است که با دریغ و دردِ تمام این کار را انجام می‌دهد و از آن لذتی نمی‌برد. شخص ظالم نیز عضوی از جامعۀ ماست که فاسد شده و به دیگر اعضای جامعه آسیب می‌زند. قطع این عضو نه تنها مایۀ شادی و لذت نیست، بلکه درد و دریغ فراوان دارد (مثنوی، د ۶، ۴۲۶۳-۴۲۶۱). کسی که از پیروز شدن بر دشمنان خود لذت می‌برد، از نظر اخلاقی سقوط کرده است. شخصِ اخلاقی و معنوی اگر ناگزیر شود ظالمی را تنبیه کند، یا او را شکست بدهد، در درون خود عمیقاً رنج می‌کشد. از این رو بود که لائو تسه می‌گفت: «شخص فرزانه در هر حالی، با احساسِ شکست، از میدان جنگ بازمی‌گردد» (دائو د جینگ، ترجمۀ ع پاشایی، ص ۶۶)؛ زیراکه پیروز شدن بر یک انسان دیگر و پشتِ او را به خاک مالیدن هیچ لذتی ندارد و بلکه مایۀ درد فراوان است؛ ازاین‌روست که اگر شخصِ معنوی بر دشمن پیروز شود، او را «غالبِ مغلوب‌خو»، یا “پیروز شکست خورده” می‌نامیم؛ آری او پیروز شده است، ولی عمیقاً درد می‌کشد و غمگین است.

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *