مطربِ مهتاب‌رو

مطربِ مهتاب‌رو
خنیاگران همواره در جامعۀ ما حضوری پُررنگ داشته‌اند و هیچ نیرویی نتوانسته است برای همیشه آنها را از صحنۀ جامعه بیرون براند. جامعۀ ما همیشه خوانندگان و نوازندگان را بخشی جدایی‌ناپذیر از پیکرۀ خود دانسته و با یاری گرفتن از آنها بر ژرفا و گسترۀ شادی‌های خود افزوده و از شدّت و حدّتِ اندوه‌های خویش کاسته است. مقاومتِ موسیقی در برابر همۀ مخالفانِ سرسختِ خود، گواه آن است که این هنر شریف ریشه در اعماق فطرت انسان دارد و مبارزه با موسیقی درواقع مبارزه با فطرتِ انسانی است. قرار گرفتن برخی از استادانِ موسیقی در ردیف بزرگ‌ترین قهرمانانِ ملی نیز نشانۀ مانایی و جاودانگیِ موسیقی است.
گفتنی است که دفاع از موسیقی به معنای دفاع از هرزگی و لودگی و سبکسری نیست و از سوی دیگر، نباید به نامِ مبارزه با لهو و لعب، تیشه به ریشۀ موسیقی بزنیم و خود را از همۀ مزایای این هنرِ متعالی محروم کنیم. موسیقیِ راستین آگاهی‌بخش و بیدارکننده و حرکت‌آفرین است و نیروی اندیشه و قدرتِ عاطفۀ انسان را برمی‌انگیزد و او را به سوی خیر و راستی رهنمون می‌شود. نویسندۀ این سطور بی‌گمان است که گوش دادن به موسیقیی از جنسِ موسیقیِ اصیلِ ایرانی، باعث می‌شود که انسان‌ها به شهروندانی آرام و قانون‌مند و وظیفه‌شناس تبدیل شوند؛ شهروندانی که از خشونت و خشم و نفرت پرهیز می‌کنند و با خود و دیگران در صلح به سر می‌بَرَند. مشاهدۀ کسانی که در کمال آرامش و نشاط، از یک کنسرت موسیقی خارج می‌شوند، نشان می‌دهد که موسیقی انسان‌ها را به سوی فرهیختگی و فرزانگی سوق می‌دهد.
بی‌گمان بزرگ‌ترین منتقدان و مخالفان موسیقی از میان دین‌داران سر بر آورده‌اند. تاآنجا که به دین اسلام مربوط می‌شود، می‌توان گفت که در قرآن کریم و سنتِ پیامبر بزرگوار اسلام، سخنی از حرام بودنِ موسیقی نیست. موسیقیِ شگفت‌آورِ کلماتِ قرآن بهترین گواه برای تأیید موسیقی است. آنها که با قرآن کریم آشنا هستند، نیک می‌دانند که موسیقی چه نقش عظیمی در تکوین این کتاب شریف دارد. پدید آمدنِ هنرِ «قرائتِ قرآن» نیز دلیلی دیگر برای درهم‌تنیدگیِ قرآن و موسیقی است. در زندگی پیامبر اسلام و نیز در سخنان آن مرد بزرگ نیز نشانه‌ای از مبارزه با موسیقی نیست و بلکه همۀ شواهد و مدارک نشانگر آنند که پیامبر با دیدۀ تأیید به موسیقی می‌نگریسته، یا لااقل با آن سرِ ستیز نداشته است؛ برای نمونه‌ای از برخوردهای پیامبر بزرگوار اسلام با خنیاگران به احیاء علوم الدّین (جلد دوم، از صفحۀ ۵۸۲ به بعد) مراجعه فرمایید و ببینید عارفِ زاهدمسلکِ سخت‌گیری چون امام محمد غزالی، چه مطلبی را دربارۀ شیوۀ برخوردِ پیامبر اسلام با خنیاگران نقل کرده است. گذشته‌ازاینها منابع تاریخی نشان می‌دهند که شهر مدینه در کمتر از یک قرن پس از هجرت پیامبر اسلام، یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مراکزِ موسیقی بوده است (به نقل از استاد بدیع الزّمان فروزانفر، شرح مثنوی شریف، ج ۳، ص ۷۵۵). راستی، اگر پیامبر اسلام و یارانِ آن حضرت با موسیقی مخالف بودند، امکان داشت که شهری که پیکرِ آن بزرگ را در آغوش گرفته و مهم‌ترین مرکزِ اندیشه‌های اوست، جایگاه شعر و موسیقی و هنر بشود؟
اگر چنین باشد که در سنتِ اصیلِ اسلامی، با موسیقی مخالفت نشده است، این پرسش پیش می‌آید که چرا موسیقی در دنیای اسلام چنین سرنوشت تلخی پیدا کرده است و چرا در دنیای اسلام این‌همه بر طبل مخالفت با موسیقی کوبیده‌اند؟ به نظر می‌رسد که این مسأله دلایلِ تاریخیِ پیچیده‌ای دارد و باید درمورد آن بحث‌ها و بررسی‌هایی جدی انجام پذیرد.

اساس موسیقی بر تقارُن و تعادل و توازن نهاده شده است و مگر ریتم و ایقاع معنایی جز نظم و هماهنگی و قرینه‌سازی دارد؟ اگر چنین باشد که هست، نباید سراغِ موسیقی را تنها در سازها و حنجره‌های آدمیان گرفت؛ چراکه همۀ هستی، از کوچک‌ترین ذرات تا بزرگ‌ترین اجرامِ آسمانی، از یک نظام ایقاعی و ریتمیک برخوردارند و اگر لحظه‌ای این موسیقی کیهانی به هم بخورد، شالودۀ هستی از هم فرومی‌پاشد (برای نمونه. نگاه کنید به زبان شعر در نثر صوفیه، از دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، ص ۳۸۱). در پشتِ هر موسیقیِ فاخر و فخیمی، می‌توان فرهیختگی و خردمندیِ فراوانی را شاهد بود؛ هم از‌این‌روست که بین موسیقی و وضعیت سیاسی و اقتصادی و فرهنگیِ هر جامعه‌ای رابطه‌ای بسیار محکم وجود دارد. یک جامعۀ سالم و متعالی و پیشرفته از موسیقیی استوار و متعادل و متوازن برخوردار است و یک جامعۀ بیمار و نابه‌هنجار نیز موسیقیِ بیمار و نابه‌هنجاری دارد. مطالعۀ تحولِ تاریخیِ موسیقی در صد سال اخیر، به خوبی از فراز و فرودهای اجتماعی و سیاسیِ کشور ما خبر می‌دهد. فاصله‌ای که میانِ موسیقیِ نجیب و عمیقِ صبا و و اقرانِ او با موسیقیِ مبتذل و بی‌مایۀ زمانۀ ما وجود دارد، به اندازۀ فاصله‌ای است که میان ایرانِ بعد از مشروطه با ایرانِ کنونی دیده می‌شود.
نگاهِ نادرستی که ما به موسیقی داریم، باعث شده است که وضعیت معاشِ کسانی که در راه موسیقی تلاش می‌کنند، با دشواری‌های فراوانی روبه‌رو شود. کسانی که به خاطرِ استعدادِ خدادادی و نیز به سببِ رسالتی که احساس می‌کنند، زندگی خود را وقف موسیقی کرده‌اند، برای گذران زندگی، با مشکلات فراوانی مواجه هستند. از سویی به بهانه‌های مختلف به آنها اجازۀ برگزاری کنسرت نمی‌دهند، کلاس‌های آنها را تعطیل می‌کنند و کارگاه‌هایشان را می‌بندند و از سوی دیگر فراوانیِ ایام عزاداری در سرزمینِ ماتم‌زدۀ ما، خودبه‌خود، باعث می‌شود که در بخشِ مهمی از سال کارِ خنیاگران و دیگر کوشندگانِ عرصۀ موسیقی کساد باشد و آنها برای تأمین معاش خود با انواع دشواری‌ها روبه‌رو باشند. به نظر می‌رسد که همۀ ما باید دست به دست هم بدهیم و برای آنکه گشایشی در کارِ این هنرمندانِ نجیب و مظلوم پدید آید، تلاش کنیم.

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *