مولانا و فرهنگ عیّاری

مولانا و فرهنگ عیّاری

مسألۀ «عیّاری» یکی از مهم‌ترین مسائل در فرهنگ ماست. عیّاران و جوانمردان، در طول تاریخ، فرهنگی بسیار غنی و پیچیده را پدید آوردند که شامل مجموعۀ عظیمی از باورها و آداب و رسوم بود. گذشته‌ازاینها عیّاران در تحوّلاتِ سیاسی و اجتماعیِ جامعۀ ایرانی نقش بسیار مهمی داشتند. نکتۀ جالب این است که عناصرِ گوناگونِ فرهنگِ عیّاری خیلی زود به یکی از دست‌مایه‌های آفرینش‌های ادبی و هنری تبدیل شد و شاعران و نویسندگان، گذشته از داستان‌های کوتاه و بلندِ زیادی که دربارۀ عیّاران و فرهنگ عیّاری نوشتند، بُن‌مایه‌های زیادی را از این فرهنگ گرفتند و با آنها تمثیل‌ها، تشبیه‌ها، استعاره‌ها، کنایه‌ها و مضامینِ بسیار متنوع و دل‌انگیزی را ساختند. نقد و بررسیِ عناصرِ مربوط به فرهنگ عیّاری در ادبیات فارسی خود می‌تواند کتاب‌ها و مقاله‌های ارزشمندی را پدید آورد.

مولانا نیز در دیوان شمس، بیش از هشتاد و پنج بار از کلمۀ «عیّار» و مشتقاتِ آن مانند «عیّاره و عیّاری» و نیز بارها از واژگان مربوط به حوزۀ معنایی عیّاری، مثل «جوان‌مرد، جوان‌مردی و فتی» استفاده کرده است. همین بسامد بالا نشانگرِ آن است که ذهن مولانا با مسألۀ عیّاری عمیقاً آشنا بوده است. برای توجیه این بسامدِ بالای عناصرِ مربوط به عیّاری در دیوان شمس می‌توان سه نکته را مطرح ساخت:

۱) روحِ حماسیِ مولانا: مولانا جانی حماسی و شکوهمند دارد و از کاهلی و تنبلی و حقارت بیزار است و همین باعث می‌شود که مولانا نوعی سنخیت روانی با عیّارانِ راستین داشته باشد.

۲) خراسان و عیّاری: شخصیتِ مولانا در خراسانِ بزرگ که از مهدهای عیّاری بوده، شکل گرفته است.

۳) حسام‌الدّینِ چلپی و عیّاری: حسام‌الدّینِ چلپی که در بخشِ پایانی عمر مولانا، خلیفه و یارِ غارِ او بوده است، به یکی از گروه‌های عیّاری در قونیه تعلّق داشته است و روشن است که مولانا از طریقِ او از اخبار و مسائل مربوط به عیّاران قونیه آگاه می‌شده است (درموردِ «ارتباط حسام‌الدّین با فتیان قونیه». نگاه کنید به زندگانی مولانا جلال‌الدّین محمّد، از استاد بدیع‌الزّمان فروزانفر، صص ۱۰۴-۱۰۳).

به هر روی مولانا در دیوان شمس توجه زیادی به مسائل مربوط به عیّاران و جوانمردان دارد. در اینجا به یک نکتۀ بسیار مهم اشاره می‌کنیم و از این بحثِ جالب درمی‌گذریم. مولانا در غزلیات شورانگیز خود همواره عاشقان را عیّار می‌خواند و این چندان شگفت نیست، امّا عجیب آنجاست که مولانا معشوقِ خود را نیز عیّار می‌خواند. اگر در این موارد معشوق را شمس تبریزی یا حسام‌الدّینِ چلپی بدانیم، مشکلی پیش نمی‌آید، امّا اگر منظور مولانا از معشوق را «خدا» بدانیم که در مواردی صریحاً همین‍‌گونه است، آنگاه باید با دقت بیشتری در این باره حرف بزنیم. مجموعه‌ای از ویژگی‌های عیّاران که می‌توان آنها را در رابطۀ عاشقانه بازشناسی کرد، عبارتند از: نیرومندی، چالاکی و چُستی، دانایی، فریبکاری، فداکاری و ازخودگذشتگی، غیر قابل پیش بینی بودن، غارت‌گری و چپاول، جور و جفا کردن، سنگ‌دلی و بی‌رحمی، شادمانی و نشاط. از میان این ویژگی‌ها برخی از آنها را فقط به عاشق می‌توان نسبت داد و برخی را به خدا/ معشوق. ویژگی‌هایی که به عاشق اختصاص دارند، عبارتند از: نیرومندی، چالاکی و چُستی، دانایی، فداکاری و ازخودگذشتگی، شادمانی و نشاط. مولانا در بیت زیر از «دینِ جوانمردی» سخن به میان می‌آورد. به نظر او در این دین، سر و جان هیچ ارزشی ندارد؛ یعنی فداکاری و ازخودگذشتگی رکنِ رکینِ دینِ عیّاری است:

سر را چه محل باشد، در راهِ وفاداری؟ جان خود چه قَدَر باشد، در دینِ جوانمردی؟ ‏
(کلّیّات شمس، غزل ۲۲۸۶)

و ویژگی‌هایی که به خدا/ معشوق اختصاص دارند، عبارتند از: دانایی، فریبکاری، غیر قابل پیش‌بینی بودن، لاابالی‌گری، غارت‌گری و چپاول، جور و جفا کردن، سنگ‌دلی و بی‌رحمی. شاید مروری اجمالی بر مجموعۀ این ویژگی‌ها، خوانندۀ ژرف‌نگر را غرق شگفتی کند، ولی کسی که با تلقّیِ مولانا از خدا آشنایی دارد، می‌داند که خدا از نظرِ مولانا حقیقتاً موجودی چپاول‌گر و لاابالی و غیر قابل پیش‌بینی و مکّار و جفاکار است. توضیح همۀ این نکات به بحثی بسیار مفصّل نیاز دارد، امّا باید دانست که این ویژگی‌ها که مولانا برای خدا برمی‌شمارد، دست کم سه غایت مهم دارند:

۱) ناامید نشدن از رحمت خدا: ممکن است که برخی از انسان‌ها فکر کنند که گناهان باعث می‌شوند خشم خدا بر آنها فرودآید و همین سبب ناامیدی‌شان شود، امّا به نظر مولانا خدا لاابالی است و در پی سود و زیان و حساب و کتاب نیست. او می‌تواند همۀ محاسباتِ بشری را بر هم بزند و گناه‌کاران را ببخشد.

۲) فریفته نشدن به عبادات و کارهای نیکِ خود: خدا به سبب همان لاابالی‌گری و غیر قابل پیش‌بینی بودن می‌تواند هر کاری را انجام دهد؛ بنابراین نیکوکاران نباید به نیکی‌های خود فریفته شوند و یا گناه‌کاران را تحقیر کنند؛ چراکه هر لحظه ممکن است خداوند همه چیز را بر هم بزند و جای ابلیس و آدم را عوض کند (مثنوی، د ۱/ از بیت ۳۸۹۳ به بعد).

۳) دستیابی به مقامِ بلندِ حیرانی: عیّار بودنِ خدا سبب ایجادِ نوعی حیرت و سرگشتگی در انسان می‌شود و او را در فضایی رازآلود و مبهم قرار می‌دهد و همین حیرت سبب رشدِ آدمی می‌شود.

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *