مولانا و قربانی

مولانا و قربانی

کلمۀ «قربانی» یکی از کلمات مهم در منظومۀ فکری مولاناست. مولانا از کلمۀ قربانی و دیگر واژه‌های مربوط به حوزۀ معناییِ آن مثل «قربان، قربان شدن، قربان کردن، قربانِ عید، قربان‌گاه، عید قربان و نظایر آنها» حدود هفتاد بار، در دیوان شمس و بیش از صد و شصت بار، در مثنوی شریف استفاده کرده است. بررسی و تحلیل همۀ اشعار مولانا دربارۀ این مسألۀ مهم فرصتی فراخ می‌طلبد. در اینجا، با رعایت اختصار، به چند نکتۀ مهم درمورد قربانی، در آثار مولانا، اشاره می‌کنیم:

۱) خاستگاه‌های ایدۀ قربانی کردن: بدون تردید مولانا بُن‌مایۀ قربانی کردن را از دو ماجرای قرآنی گرفته است:
۱-۱) داستانِ ابراهیم و اسماعیل/ اسحاق: آن‌گونه که از قرآن کریم (سورۀ صافات، آیۀ ۱۰۷) برمی‌آید، حضرت ابراهیم، در خواب، فرمان یافت که فرزندش را، برای خدا، قربانی کند. حضرت ابراهیم، این خواب را با فرزند خود در میان گذاشت و او هم پذیرفت. آن دو با هم به قربان‌گاه رفتند و در این هنگام خداوند، خود، حیوانی، احتمالاً یک «میش»، را برای حضرت ابراهیم فرستاد و او آن حیوان را به جای فرزند، قربانی کرد. از صدر اسلام تا کنون، حاجیان، در عید قربان، هر ساله در سرزمینِ «منا»، به پیروی از حضرت ابراهیم، گوسفند قربانی می‌کنند و کسانی هم که در مکّه نیستند، در شهرِ خود قربانی می‌کنند. این داستان، امکاناتِ بسیار زیادی را در اختیار مولانا قرار داده و او از آنها نکات بسیار دقیق و لطیفی را استنباط کرده است که در بخش‌های بعدی به برخی از آنها اشاره می‌کنیم. خوب است که دربارۀ همین ماجرا به نکته‌ای جالب اشاره کنیم. درمورد اینکه حضرت ابراهیم می‌خواستند کدام‌یک از فرزندانِ خود را قربانی کنند، اختلاف نظر وجود دارد. برخی می‌گویند این فرزند حضرت اسحاق بود و بعضی دیگر او را حضرت اسماعیل می‌دانند. مولانا در دیوان شمس، هفت بار از اسحاق و نُه بار از اسماعیل نام برده است، ولی در مثنویِ شریف ده بار از اسماعیل نام برده و حتّی یک بار هم به اسحاق اشاره نکرده است. با توجه به اینکه غزلیاتِ دیوانِ شمس تاریخِ سرایش ندارند، ولی تاریخِ تقریبیِ سروده شدنِ دفترهای ششگانۀ مثنوی را می‌توان تعیین کرد و مولانا در دفتر ششم که در اواخر عمر شریف ایشان سروده شده است، چند بار از اسماعیل نام برده است، می‌توان با اطمینان گفت که به نظرِ مولانا آن فرزندِ حضرت ابراهیم که قرار بود قربانی شود، اسماعیل بود و غزل‌هایی که نام اسحاق در آنها آمده است، یا از آنِ مولانا نیستند، یا اینکه به دوره‌های آغازینِ شاعریِ مولانا مربوط می‌شوند.

۱-۲) داستان گاوِ بنی‌اسرائیل: آن‌گونه که در قرآن کریم (سورۀ بقره، آیات ۶۷ تا ۷۳) آمده است، در زمانِ حضرتِ موسی، درموردِ یک قتل، اختلاف بزرگی بین بنی‌اسرائیل پیش آمد. حضرت موسی، به فرمانِ خدا، به آنها دستور داد که گاوی را سر ببرند و یکی از اعضای آن گاوِ کُشته شده را، احتمالاً دُمِ آن را، بر مقتول بزنند، تا مقتول زنده شود و نامِ قاتل خود را بگوید. مولانا از این داستان هم استفاده‌های بسیار لطیفی کرده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

۲) قربانی شدن شرطِ کمال یافتن است: به نظرِ مولانا عاشقِ واقعی تا خود را قربانی نکند، به کمال نمی‌رسد. همۀ ارزشِ گاو یا گوسفند در این است که قربانی، یا کُشته شود، تا بتواند از مرحلۀ حیوانی عبور کند و جذبِ بدنِ یک انسان شود. درواقع شرطِ اساسیِ هرگونه پیشرفتی، قربانی شدن در مرحلۀ پیشین و بار یافتن به مرتبۀ پسین است؛ نمی‌توان هم‌زمان در مرحلۀ قبلی حضور داشت و به مرتبۀ بالاتر دست یافت. گوسفندی که می‌خواهد وارد مرتبۀ انسانی شود، باید گوسفند بودنِ خود را از دست بدهد. به همین منوال انسانی هم که می‌خواهد به مقام فرشتگی برسد و حتّی به فراسوی مرتبۀ فرشتگان دست یابد و در خدا فانی شود، باید در هیچ مرحله‌ای توقف نکند و از طریق قربانی کردنِ خود، آنچه را که دارد، از دست بدهد، تا آنچه را که ندارد، به دست آورد:

از جمادى مُردم و نامى شدم
وز نما مُردم، به حیوان بر زدم‏

مُردم از حیوانى و آدم شدم
پس چه ترسم؟ کى ز مُردن کم شدم؟

حمله دیگر بمیرم از بشر
تا برآرم از ملایک پرّ و سر

وز مَلَک هم بایدم جَستن ز جو
«کُلُّ شَیْ‏ءٍ هالِک إِلَّا وَجْهُهُ»‏

بار دیگر از مَلَک قُربان شوم
آنچه اندر وَهْم نآید آن شوم‏
(مثنوی، د ۳/ ۳۹۰۵ – ۳۹۰۱)

۳) آنچه که باید قربانی شود: طبقِ دو داستانِ مربوط به «قربانی» که در بخش اول به آنها اشاره شد، حیوانی که قربانی شد «گاو»، یا «میش» بود. به همین دلیل مولانا در اشعار خود، عاشق را به گاو، میش، یا گاومیش و نظایر آنها تشبیه می‌کند. حال ببینیم که مولانا این دو حیوان را نماد چه چیزهایی می‌داند. به نظرِ مولانا کمترین چیزی که در این راه باید قربانی شود، «مال و جان» است. مولانا با اشاره به این سخنِ پیامبر اسلام که فرمودند: «هرکس به پاداش‌های الهی یقین داشته باشد، با گشاده‌دستیِ تمام، اموال خود را به دیگران می‌بخشد»، می‌گوید که هرکس باور داشته باشد که آنچه می‌بخشد، از کفش نمی‌رود و بلکه با سودِ فراوان به او باز می‌گردد، در بذلِ جان و مالِ خود، برای خدا، درنگ نمی‌کند. مگر بازاریان را ندیده‌اید که برای به دست آوردنِ سود، سرِ کیسه‌های زر را باز می‌کنند و با شور و شوقِ فراوان پول‌های خود را خرج می‌کنند؟ اطمینانِ آنها به اینکه پول‌هایشان با چندین برابر سود به سوی آنها بازمی‌گردد، سبب می‌شود که با خاطری آسوده پول‌هایی را که با تلاش و کوششِ فراوان به دست آورده‌اند، خرج کنند. دخترکی که هنوز کودک است، با عروسک‌ِ بی‌جانِ خود نردِ عشق می‌بازد و بدان دل می‌بندد، امّا وقتی که در بزرگی، مادرِ بچه‌ای زنده و زیبا شد، عروسک در نظرش سرد و بی‌فروغ می‌شود. آدمی نیز مادام که کودک است و به مرحلۀ بلوغ نرسیده است، سخت به مال و جانِ خود می‌چسبد، امّا پس از آنکه بزرگ شد و فهمید که با رها کردنِ مال و جان، چه گوهرهای ارزشمندی به دست می‌آورد، از آن پس پاک‌بازانه آنها را در راهِ خدا نثار می‌کند:

عاشقم من، کُشته قُربانِ لا
جانِ من نوبت‌گهِ طبلِ بلا

خود تَبوراک است این تهدیدها
پیشِ آنچه دیده است این دیدها

اى حریفان! من از آنها نیستم
کز خیالاتى در این ره بیستم‏

من چو اسماعیلیانم بى‏حَذَر
بَل چو اسماعیل آزادم ز سر

فارغم از طُمْطُراق و از ریا
«قُلْ تَعالَوْا» گفت جانم را:«بیا»!

گفت پیغمبر که «جَادَ فِی السَّلَف
بِالْعَطِیّهْ مَنْ تَیَقَّنْ بِالْخَلَف»؛‏

هرکه بیند مر عطا را صد عوض
زود دربازد عطا را زین غَرَض‏
(همان، د ۳/ ۴۱۰۴ – ۴۰۹۸)

دومین چیزی که باید قربانی شود، «تنِ آدمی» است و البتّه به نظر می‌رسد که منظور مولانا از تن، بدن تنها نیست، بلکه مراد او از تن، همان «نفس» است. به نظرِ مولانا مادام که نفس و صفاتِ نفسانی مثل «حرص، حسادت، شهوت و خشم» و نظایر آنها قربانی نشوند، سالک به خدا نمی‌رسد. مولانا در تفسیرِ «تکبیرِ آغازِ نماز» می‌گوید: همان‌گونه که هنگام قربانی کردن، تکبیر می‌گویند، تکبیر آغازِ نماز هم نشانۀ قربانی کردنِ نفس است:

معنىِ تکبیر این است، اى امام!
کاى خدا! پیشِ تو ما قربان شدیم‏

وقتِ ذِبح، أللَّهُ أکْبَر مى‏کنى
همچنین در ذبح نَفْسِ کُشتنى

تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل
کرد جان تکبیر بر جسمِ نَبیل‏

گشت کُشته تن ز شهوت‌ها و آز
شد به بِسْمِ اللَّه بِسْمِل در نماز‏
(همان، د ۳/ ۲۱۴۶ – ۲۱۴۳)

با روزه گرفتن می‌توان «گاوِ حرص» را قربانی کرد:

تو گاوِ فربهِ حرصت، به روزه، قربان کن!
که تا بَری به تَبَرُّک، هلالِ لاغرِ عید
(کلّیّات شمس، غزل شمارۀ ۸۶۴)

آخرین چیزی که باید قربانی شود، «عقل و زیرکی و دانایی» است و قربانی کردنِ عقل از همۀ مراحل قبلی دشوارتر است. به نظرِ مولوی انسان‌های نیک‌بخت می‌دانند که زیرکی و زرنگی کاری شیطانی و عشق‌ورزی امری انسانی است؛ ازاین‌رو مولانا به ما توصیه می‌کند که دست از زیرک‌ساری و زرنگی برداریم و با ساده‌دلیِ تمام خود را به پیامبر اسلام و خداوند مهربان تسلیم کنیم. کنعان پسرِ حضرتِ نوح، می‌خواست با تکیه بر توانایی‌های عقلی و ذهنیِ خود، خویش را از توفان نجات دهد، امّا به خواریِ تمام غرق شد. زیرکی مانند شناگری در این دریای بلاخیزِ متلاطم است و کمتر کسی می‌تواند از آن جان سالم به در ببرد؛ بنابراین بهتر است که عقل خود را در برابرِ خدا و پیامبر قربانی کنیم و خود را به آنها بسپاریم:

داند او کاو نیک‌بخت و مَحْرَم است
زیرکى ز ابْلیس و عشق از آدم است

زیرکى سَبّاحى آمد در بِحار
کم رَهَد، غرق است او پایانِ کار

هِل سباحت را، رها کن کِبْر و کین!
نیست جیحون، نیست جو، دریاست این‏

وآن‌گهان دریاىِ ژرفِ بى‏پناه
دررُباید هفت دریا را چو کاه‏

عشق چون کشتى بُوَد بهرِ خواص
کم بُوَد آفت، بُوَد اَغلب خلاص‏

زیرکى بفْروش و حیرانى بخَر!
زیرکى ظَنّ است و حیرانى نَظَر

عقل قربان کن به پیشِ مُصطفى!
«حَسْبِیَ اللَّه» گو که ألله‌ام «کَفَى» …‏

زیرکى چون کِبْر و باد انگیزِ توست
ابلهى شو! تا بمانَد دل درست‏

ابلهى نه کاو به مَسْخَرْگى دو توست
ابلهى کاو واله و حیرانِ هوست …‏

عقل را قربان کن اندر عشقِ دوست
عقل‌ها بارى از آن سوى است کاوست‏
(مثنوی، د ۴/ ۱۴۲۴ – ۱۴۰۲)

۴) آثار و نتایجِ قربانی کردنِ خود: کسی که توفیق یابد و نفس و جان و عقلِ خود را در راهِ حضرتِ دوست قربانی کند، به نتایج شگفت‌آوری دست می‌یابد. یکی از این نتایج، روزیِ پُربرکتِ فراوانِ بدون رنج است:
عقل اسیر است و همى‏خواهد ز حق
روزىِ بى‏رنج و نعمت بر طبق‏

روزىِ بى‏رنجِ او موقوفِ چیست؟
آنکه بکْشد گاو را کَه‌اصْلِ بَدى است‏

نفْس گوید: «چون کُشى تو گاوِ من»؟
زآن‌که گاوِ نَفْس باشد نقشِ تن‏

خواجه‌زاده عقل مانده بینوا
نفْسِ خونى خواجه گشته و پیشوا

روزىِ بى‏رنج مى‏دانى که چیست؟
قوتِ اَرواح است و اَرزاقِ نبى است‏

لیک موقوف است بر قربانِ گاو
گنج اندر گاو دان، اى کُنجکاو!‏
(همان، د ۳/ ۲۵۱۲ – ۲۵۰۷)

دومین نتیجۀ قربانیِ کردنِ خود، آن است که شخصِ قربانی، خاصیتِ «اِحیاگری» پیدا می‌کند و می‌تواند مرده‌ها را زنده کند. همان‌گونه که گاوِ بنی‌اسرائیل، پس از کُشته شدن، خاصیتی پیدا کرد که با زدنِ عضوی از آن به بدنِ مرده، مرده زنده می‌شد، عاشقی هم که قربانی شود، می‌تواند جان‌های مرده و دل‌های پژمرده را زنده کند و مانند رستاخیز مایۀ حشر شود:
گو: بِران بر جانِ مستم خشمِ خویش!
عید قربان اوست و عاشق گاومیش‏

گاو اگر خسپد، وگر چیزى خورَد
بهرِ عید و ذبح او مى‏پرورد

گاوِ موسى دان مرا جان‌داده‏اى
جزو جزوم حَشْرِ هر آزاده‏اى‏

گاوِ موسى بود قربان گشته‏اى
کمترین جزوش حیاتِ کُشته‏اى‏

برجهید آن کُشته زآسیبش ز جا
در خطابِ «إضْرِبُوهُ بَعْضَها»

یَا کِرامِی! إذْبَحُوا هَذا الْبَقَر
إنْ أرَدْتُمْ حَشْرَ أرْواحِ النَّظَر‏
(همان، د ۳/ ۳۹۱۰ – ۳۹۰۵)

ولی مهم‌ترین ثمرۀ قربانی شدن، پُر شدن از «دَمِ خدا» است. همان‌گونه که وقتی حیوانی قربانی شود، قصاب دهانِ خود را بر پای او می‌گذارد و او را از دَمِ خود پر می‌کند، انسانی هم که نفس و عقل خود را در راه حضرت حق قربانی کند، از آن پس با نور و نیروی خدا زندگی می‌کند:

نه که قصاب به خنجر چو سرِ میش بِبُرَّد
نهلد کُشتۀ خود را، کُشد، آن‌گاه کشانَد

چو دَمِ میش نمانَد، ز دَمِ خود کُنَدَش پُر
تو ببینی دَمِ یزدان به کجاهات رسانَد

به مَثَل گفتم این را و اگرنه کَرَمِ او
نَکُشد هیچ‌کسی را و ز کُشتن برهانَد

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرمانَد

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند؟‏
(کلّیّات شمس، غزل شمارۀ ۶۷۵)

آثار و نتایجِ عظیمِ قربانی کردنِ خود، باعث می‌شود که مولانا با همۀ وجود عاشقِ قربانی شدن باشد و خدا را در تعبیری شگفت‌آور «قصابِ عاشقان» بداند:

دشمنِ خویشیم و یارِ آنکه ما را می‌کُشد
غرق دریاییم و ما را موج دریا می‌کُشد

زآن چنین خندان و خوش ما جانِ شیرین می‌دهیم
کآن مَلِک ما را به شهد و قند و حلوا می‌کُشد

خویش فربه می‌نماییم، از پیِ قربانِ عید
کآن قصابِ عاشقان بس خوب و زیبا می‌کُشد

همچو اسماعیل گردن پیش خنجر خوش بِنِه!
درمدزد از وی گلو! گر می‌کشد، تا می‌کُشد‏
(همان، غزل شمارۀ ۶۰۵)

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *