نماز از نگاه مولانا

نماز از نگاه مولانا
واژۀ نماز بیش از شصت بار در دیوان شمس و بیش از صد و بیست بار در مثنوی شریف به کار رفته است؛ ازاین‌رو می‌توان واژۀ نماز را یکی از واژه‌های مهم در اشعارِ مولانا به شمار آورد. مولانا سخنانِ فراوانی دربارۀ نماز دارد، در اینجا می‌کوشیم که به اختصار، به هفت نکتۀ مهم درمورد نماز از نگاه مولانا اشاره ‌کنیم:
۱) صورتِ نماز و معنیِ ایمان: از نظرِ مولانا، «معنا» نمی‌تواند بدون «صورت» در عالم مادّه حضور یابد؛ به دیگر سخن، صورت جوازِ ورودِ معنا به عالم مادّه است. اگر در دلِ کسی معنای عشق ایجاد شده باشد، لزوماً این معنا صورت‌هایی مناسب با خود را پدید می‌آورَد. آنکه هیچ «شکلِ عاشقانه‌ای» در زندگی خود ندارد، بدون تردید از «معنای عشق» تهی است. به قول مولانا «بیانِ معنوی» کافی نیست. از سوی دیگر ما راهی به درونِ افراد نداریم، مگر از راهِ بررسیِ زبان و شکل. صورت همان‌گونه که براتِ حضورِ معنی در عالم مادّه است، «گواهِ وجودِ آن» نیز هست:
گر بیان معنوی کافی شدی
خَلقِ عالم باطل و عاطل بُدی
گر محبّت فکرت و معنیستی
صورتِ روزه و نمازت نیستی
هدیه‌های دوستان با همدگر
نیست اندر دوستی اِلّا صُوَر
تا گواهی داده باشد هدیه‌ها
بر محبّت‌های مُضْمَر در خَفا
زآن‌که احسان‌های ظاهر شاهدند
بر محبّت‌های سِرّ، ای ارجمند‏
(مثنوی، د ۱/ ۲۶۲۸-۲۶۲۴)
بنابراین به نظرِ مولانا، نماز، روزه و سایر عبادات گواهِ ایمان و اعتقادِ درونی هستند (مثنوی، د ۵/ ۱۹۰-۱۸۳).

۲) نماز و روزن کردن به سوی عالم غیب: به نظرِ مولانا اصلِ دین «روزن ساختن» است. معنای این سخنِ ژرف آن است که در و دیوارِ وجودِ ما، از همه سوی، بسته و مسدود است. هریک از ما مانند کسی هستیم که در درونِ زندانی بس مخوف و تاریک و تنگ گرفتار آمده‌ایم و هیچ خبری از بیرون نداریم. در این حالت که همۀ در و دیوارهای زندانِ ما کاملاً بسته‌اند و ما با بیرون ارتباطی نداریم، اولین وظیفۀ ما آن است که با ایجاد رخنه‌ها و روزنه‌هایی در دیوارِ زندان، نور را به محل زندگی خود مهمان کنیم و بیرون را ببینیم. دیدنِ بیرون، این فایدۀ بزرگ را دارد که ما را از وضعیتِ اسارت‌بارمان آگاه می‌کند و شوقِ بیرون آمدن از زندان را در دلِ ما هزاران برابر بیشتر می‌کند. وظیفۀ بعدی ما آن است که آن‌قدر به روزن ساختن ادامه دهیم، تا بتوانیم از زندان رهایی یابیم. به نظر مولانا، نمازِ واقعی باید چنین کاری را برای ما انجام دهد. ما از طریق نماز، دیوارهای میان خود و خدا را از بین می‌بریم و به سوی او گشوده می‌شویم، تا آنجاکه بتوانیم به طور مستقیم و بی‌واسطه با خدا به راز و نیاز بنشینیم؛ پس نمازِ راستین برای آدمی بسطِ وجود و فتحِ بابِ دل را به ارمغانی می‌آورد:
خوى دارم در نماز آن اِلتفات
معنىِ «قُرَّۀُ عَیْنِی فِی الصَّلات»
روزنِ جانم گشاده است از صفا مى‏رسد بى‏واسطه نامه خدا
نامه و باران و نور از روزنم
مى‏فتد در خانه‏ام از معدنم
دوزخ است آن خانه کآن بى‏روزن است اصلِ دین، اى بنده! روزن کردن است
تیشه هر بیشه‏اى کم زن، بیا!
تیشه زن در کَنْدَنِ روزن، هَلا!‏
(مثنوی، د ۳/ ۲۴۰۵-۲۴۰۱)

۳) نماز و فضیلت‌مند شدنِ انسان: درست است که مهم‌ترین هدفِ نماز ارتباط داشتن با خدا و نزدیک شدن به اوست، امّا نماز در فضیلت‌مند شدنِ آدمی نیز تأثیر فراوانی دارد. ارتباط با خدا، باعث می‌شود که انسان مانند کوه، با وقار و متین شود و بادِ هوا و هوس او را از جا نجنباند. آنکه نماز می‌خواند و همچنان دستخوشِ هر هیجانی قرار می‌گیرد و هر محرّک و انگیزه‌ای او را بازیچۀ خود می‌سازد، درواقع نماز نمی‌خواند. نمازِ راستین لزوماً باید آدمی را از خشم و شهوت رهایی ببخشد:
کَهْ نِیَم، کوهم ز حِلْم و صبر و داد
کوه را کی در رُباید تُندباد؟
آنکه از بادی رود از جا، خسی است
زآن‌که بادِ ناموافق خود بسی است
بادِ خشم و بادِ شهوت، بادِ آز
بُرد او را که نبود اهل نماز
کوهم و هستیِّ من بنیادِ اوست
ور شوم چون کاه، بادم باد اوست
جز به بادِ او نجنبد میل من
نیست جز عشقِ اَحَد سرخیلِ من‏
(مثنوی، د ۱/ ۳۷۹۸-۳۷۹۴)

۴) نماز و عقل: به نظرِ مولوی، هر کار نیکویی، با «عقل» است که معنا و ارزش پیدا می‌کند. هر فضیلتی که با جهل و حماقت همراه باشد، به رذیلت تبدیل می‌شود؛ ازاین‌روست که مولانا عقل را بهترین و مطمئن‌ترین وسیله برای نزدیک شدن به خدا می‌داند. مولانا در مثنوی (د ۱/ ص ۱۸۲) به شرحِ حدیثی از پیامبر اسلام می‌پردازد که طبقِ آن، پیامبر به امام علی فرمودند: «ای علی! هرگاه مردمان با انواع عبادات به خدا تقرُّب جُستند، تو با عقل و همنشینیِ عاقل به خدا نزدیک شو و به این وسیله بر همه پیشی بگیر». از این سخن می‌توان نتیجه گرفت که نماز و دیگر عبادات اگر توسطِ انسانی جاهل و احمق انجام شوند، همۀ ارزشِ خود را از دست می‌دهند؛ زیراکه عقل جوهر است و عبادت عَرَض و همۀ ارزشِ اَعراض به ارزشِ جوهر بستگی دارد؛ بنابراین در کنار عبادت کردن، پیوسته باید در تکمیل عقلِ خود کوشید: بس نکو گفت آن رسولِ خوش‌جواز: «ذرّه‏اى عقلت بِهْ از صَوْم و نماز».
زآنکه عقلت جوهر است، این دو عَرَض این دو در تکمیلِ آن شد مُفْتَرَض‏
(مثنوی، د ۵/ ۴۵۵-۴۵۴)

۵) حقیقتِ نماز: نماز مجموعه‌ای از کارهای قالبی و ظاهری نیست و نباید نماز را در همین آداب و شکل‌ها خلاصه کرد. حقیقتِ نماز رهایی یافتن از نفس و کنار گذاشتنِ همۀ وابستگی‌ها و مستقیماً به محضرِ خدا بار یافتن است (مثنوی، د ۵/ ص ۸۱)؛ ازاین‌رو نمازگزار باید مراقب باشد که در ظواهرِ نماز گرفتار نشود و شکلِ نماز او را از توجه به خدا باز ندارد. از نظرِ فقهی، رعایتِ آدابِ ظاهری شرطِ درستیِ نماز است، ولی از نظرِ عاشق، «یادِ خدا» و عشق‌ورزی با او شرطِ درستیِ نماز است و رسیدن به چنین مرحله‌ای در گرو قربانی کردنِ خود در برابر خداست. به همین سبب مولانا «تکبیر» آغاز نماز را نشانۀ «ذبحِ نفس» می‌داند. نمی‌توان نماز خواند و نفسی فربه و نیرومند داشت:
معنىِ تکبیر این است، اى امام! کاى خدا! پیشِ تو ما قربان شدیم
وقتِ ذِبح، أللَّهُ أکْبَر مى‏کنى
همچنین در ذبح نَفْسِ کُشتنى
تن چو اسماعیل و جان همچون خلیل کرد جان تکبیر بر جسمِ نَبیل
گشت کُشته تن ز شهوت‌ها و آز شد به بِسْمِ اللَّه بِسْمِل در نماز‏
(مثنوی، د ۳/ ۲۱۴۶-۲۱۴۳)

۶) نماز و رستاخیز: به نظرِ مولانا هریک از کارهایی که در نماز انجام می‌دهیم، نشانۀ یکی از حوادثی است که در رستاخیز رُخ می‌دهد و نمازگزارِ حقیقی باید پیوسته از رمزهای نماز رازگشایی کند و راز هر عمل و اشاره‌ای را دریابد؛ برای نمونه «قیام» در نماز نشانۀ «ایستادن در برابر خدا، برای حساب پس دادن» است. نمازگزارِ واقعی، هنگامی که در نماز بر پا می‌ایستد، خود را در هنگامۀ رستاخیز می‌بیند، ایستاده در برابر خدا و خدا با او دربارۀ شیوۀ گذرانِ زندگی و نحوۀ استفاده از نعمت‌ها سخن می‌گوید. بنده چون در خود یارای پاسخ‌گویی به خدا را نمی‌یابد، از شرم به «رکوع» می‌افتد، تا از بارِ شرمندگی و خجالتِ خود بکاهد. خدا دوباره او را به «ایستادن» و پاسخ دادن فرامی‌خواند و او می‌ایستد، امّا به هیچ وجه توانایی نگریستن به خدا را ندارد و از شدّتِ شرمساری مانند مار چنبره می‌زند و به «سجده» می‌افتد. مولانا در مثنوی (د ۳/ ۲۱۷۵-۲۱۴۳) شرحی بس دل‌انگیز و تأثیرگذار دربارۀ رمزگشایی از نماز و تطبیقِ ارکانِ نماز با حوادثِ رستاخیز دارد و در دو بیت آخر، نماز را به تخمِ مرغی مانند می‌کند که جوجه‌ای در درون آن است و حتماً از طریق درست انجام دادنِ نماز، باید این جوجه را از تخم بیرون آوریم:
در نماز این خوش اشارت‌ها ببین!
تا بدانى کاین بخواهد شد یقین بچّه بیرون آر از بیضه نماز!
سَر مزن چون مرغ بى‏تعظیم و ساز!
(مثنوی، د ۳/ ۲۱۷۵-۲۱۷۴)

۷) نمازِ مستان: نماز، گذشته از جنبۀ شعائری و مناسکیِ خود، یک رابطۀ شورانگیزِ عاشقانۀ مستانه بین انسانِ ناتوانِ خوارِ بیچاره از سویی و خدای بی‌نهایت والای نیرومندِ بزرگ از سوی دیگر است. کسانی که رابطۀ عاشقانه‌ای با خدا دارند و نماز را نه یک وظیفۀ خشکِ خشن، بلکه یک وصالِ دل‌انگیز با حضرت محبوب می‌دانند، از نماز سیر نمی‌شوند و خمارِ آنان نه با پنج بار نماز، بلکه با پانصدهزار رکعت نماز هم تسکین نمی‌یابد. همان‌گونه که ماهی از آب سیراب و ملول نمی‌شود، عاشق نیز از گفتگو با حضرتِ دوست سیر و دلزده نمی‌شود:
پنج وقت آمد نماز و رهنمون
عاشقان را «فِى صَلاۀٍ دَائِمُون»‏
نه به پنج آرام گیرد آن خُمار
که در آن سَرهاست، نه پانصد هزار
نیست «زُرْ غِبّاً» وظیفه عاشقان
سخت مُسْتَسْقى است جانِ صادقان
نیست «زُرْ غِبّاً» وظیفه ماهیان
زآن‌که بى ‏دریا ندارند اُنْسِ جان
آبِ این دریا که هایلْ بُقْعه‏اى است
با خُمارِ ماهیان خود جُرعه‏اى است

یک دَمِ هجران برِ عاشق چو سال
وصلِ سالى مُتَّصِل پیشش خیال
عشقْ مُسْتَسْقِى است، مُسْتَسْقِى‌طَلَب در پىِ هم این و آن، چون روز و شب
روز بر شب عاشق است و مُضْطَر است چون ببینى، شب بر او عاشق‏تر است
نیستشان از جست‌وجو یک لحظه ‏ایست از پىِ هَم‌شان یکى دَم ایست نیست
این گرفته پاىِ آن، آن گوشِ این
این بر آن مَدْهوش و آن بیهوشِ این
در دلِ معشوق جمله عاشق است
در دلِ عَذْرا همیشه وامِق است
در دلِ عاشق به جز معشوق نیست
در میانْشان فارِق و فاروق نیست
بر یکى اُشتر بُوَد این دو دَرا
پس چه «زُرْ غِبّاً» بگنجد این دو را؟
هیچ‌کس با خویش «زُرْ غِبّاً» نمود؟
هیچ‌کس با خود به نوبت یار بود؟‏
(مثنوی، د ۶/ ۲۶۸۹-۲۶۶۹)
به قولِ مولانا، عاشقانِ خدا «نمازباره» هستند و به سببِ انسی که با خدا دارند، از مناجات و راز و نیاز با او خسته نمی‌شوند (مثنوی، د ۳/ از بیت ۳۰۵۵ به بعد). نماز آنها را به کلّی مستغرقِ حضور می‌سازد و آنها زمان و زمین را به کلّی فراموش می‌کنند و همۀ وجود خود را به عشقِ حق می‌سپارند. مولانا، خود نیز حقیقتاً این‌گونه بوده است. در رسالۀ فریدونِ سپهسالار که از قدیمی‌ترین مقامات‌های مولانا و خاندانِ اوست، می‌خوانیم: «و اما صورتِ نماز ایشان، آنچه به دیدۀ ظاهر مشاهده می‌رفت، بدین وجه بود که چون وقت صلات رسیدی و متوجه قبله شدندی، چهرۀ مبارک ایشان رنگ به رنگ گشتی … و به استغراق و خشوعی بی‌حد، و نیاز و خضوعی بی‌عد، به نماز مستغرق می‌شدند و به کلّی به صفات بی‌چون متصل گشتندی … و به کرّات مختلف مشاهده رفت که از اول عشا قیام کردی و تکبیر بستی، تا اول صبح به دو رکعت نماز مستغرق بودی و همچنان در رکوع و سجود، یک روز تمام و یک شب مشاهده رفت که مستغرق می‌بودند؛ چنان‎که می‌فرماید، قدَّسَ اللهُ روحَه العزیز: چو نمازِ شام هرکس بنهد چراغ و خوانی // منم و خیال یاری، غم و نوحه و فغانی» (رسالۀ سپهسالار، ص ۳۵).

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



محمد
من تمام متن شما رو نخوندم ولی ایجاد روزن در قلب با ترک تعلقات ایجاد میشه با ریاضت با مجاهدت ها ایجاد میشه نماز بدون حضور قلب ارزش آنچنانی ندارد