نگاهی به حدیث «لولاک»

نگاهی به حدیث «لولاک»

جملۀ «لولاک لماخَلَقتُ الافلاک» (اگر تو، ای محمد، نبودی، آسمان‌ها را نمی‌آفریدم) که به نام حدیث قدسی، شهرت دارد، پرسش‌های بسیار مهمی را پیش روی شخصِ حقیقت‌جو قرار می‌دهد. نخستین نکته‌ای که آن جمله به ذهن می‌آورد، این است که اگر خدا این جهان را برای پیامبر اسلام آفریده است، پس بقیۀ انسان‌ها در این میانه چه‌کاره‌اند؟ و آیا خداوندِ قادرِ حکیم نمی‌توانست برای آنکه عشق خود را به پیامبر نشان دهد، شرایطی دیگر پدید آورد که اینهمه انسان، از آغاز تا پایان تاریخ، رنج نکشند؟ لازم است درمورد این جمله به چند نکته اشاره کنم:

۱) تا جایی که من تحقیق کرده‌ام، این جمله در هیچ یک از کُتُبِ اربعۀ شیعه و صِحاحِ ستّۀ اهل سنت نیامده است و در کتاب‌های حدیثِ قبل از قرن چهارم نیز هیچ خبری از آن نیست.

۲) در دنیای اهل سنت و در جهان عرب هم هیچ خبری از این حدیث نیست. ظاهراً این جمله در میان شیعیان، به ویژه ایرانیان، رواج دارد. هرکس که از جایگاهِ قدسیِ «پادشاه» در نظرِ ایرانیان آگاه باشد، تصدیق خواهد کرد که مضمون این جمله با باورهای ایرانیان دربارۀ «پادشاه» و «فرّۀ ایزدیِ او» هماهنگیِ کامل دارد. یک دلیل دیگر برای آنکه این حدیث از ساخته‌های شیعیان است، آن است که به تدریج بخش‌هایی دیگر بر آن افزوده شده است مانند «و اگر «علی» نبود، تو را نمی‌آفریدم» و «اگر «فاطمه» نبود، شما دو نفر را نمی‌آفریدم».

۳) مضمون این جمله با نصِ صریحِ قرآن کریم تضادِ آشکار دارد. در قرآن کریم، پیامبر اسلام «بندۀ خدا»، «شخصی میرا» و «انسانی مانند دیگر انسان‌ها» معرفی شده است. هرکس بدون پیش‌فرض سخنان قرآن کریم دربارۀ پیامبر اسلام را بخواند، درمی‌یابد که قرآن بسیار واقع‌گرایانه و انسانی دربارۀ پیامبر سخن گفته و به هیچ روی او را شخصی ماورایی و فراطبیعی قلمداد نکرده است. گذشته از این در آیاتی از قرآن، مانند سورۀ بقره، آیۀ ۲۹ // سورۀ ابراهیم، آیات ۳۲ و ۳۳ // سورۀ نحل، آیات ۱۲ و ۱۴ و نظایر آنها به صراحت آمده است که «خداوند زمین و آسمان و دریاها را برای «همۀ انسان‌ها» آفریده است» و این قبیل آیات مخالفِ محتوای این حدیث‌اند که خلقتِ آسمان‌ها به خاطر پیامبر اسلام بوده است.

۴) نکتۀ دیگر این است که در میان اهل سنت، این عارفان هستند که بیش از همه به این جمله استناد کرده‌اند و همانگونه که می‌دانیم، نزدیک‌ترین گروه‌های اهل سنت به شیعیان، همانا عارفان‌اند؛ به همین خاطر در کتاب‌های عرفانی، از همان قرن پنجم، شاهدِ استناد به این جمله هستیم؛ برای نمونه. نگاه کنید به فرهنگ مأثورات عرفانی، از دکتر باقر صدری‌نیا، صص ۴۴۱-۴۴۰ که این جمله را به شکل‌های مختلف از شانزده متن عرفانی نقل کرده است. همانگونه که می‌دانیم عارفان چندان به سندِ سخن توجهی نداشته‌اند و غالباً محتوای سخن را مورد توجه قرار می‌داده‌اند؛ بنابراین اگر سخنی را درست می‌یافتند، یا درست می‌پنداشتند، دربارۀ سندِ آن تحقیق نمی‌کردند و در نسبت دادنِ آن به بزرگان دین درنگ روا نمی‌داشتند.

نتیجۀ سخن آنکه ظاهراً در چهارصد سال نخست بعد از اسلام، این جمله در فرهنگ اسلامی وجود ندارشته است و همین باعث می‌شود که آن را حدیث به شمار نیاوریم. از این بحث مختصر، دست کم، دو نتیجۀ مهم به دست می‌آید:

۱) هرچه یک جامعه/ شخص از عقلانیت و سلامت بیشتری برخوردار باشد، افراد آن جامعه در نقل سخنانِ دیگران دقت و امانت بیشتری به خرج می‌دهند و نسبت به اِسنادِ سخنی به کسی حساسیت بیشتری می‌ورزند. به همین قیاس در جوامعی که مبانیِ عقلانی و اخلاقی چندان جدی گرفته نمی‌شوند، افراد به خود اجازه می‌دهند که هر سخنی را به هرکسی نسبت دهند و هر سخنی را نقل کنند، بی‌آنکه برای یافتنِ سندِ درستِ آن کمترین تلاشی به خرج دهند. در سده‌های دوم و سوم و چهارم که جامعۀ ما از نظر علمی و فرهنگی رو به پیشرفت داشته است، نویسندگان غالباً هنگام نقل سخنی از پیامبر، خلفا، صحابه، تابعین و علمای گذشته می‌کوشیدند سلسلۀ سندها را به دقت تمام نقل کنند و با احتیاط کامل سخنی را نق کنند، اما هرچه جامعۀ ما از آن رشد علمی و شکوفاییِ عقلانی فاصله می‌گیرد، بازارِ جعلِ حدیث و تحریف سخنانِ دیگران گرم‌تر می‌شود.

۲) پیامبر بزرگوار اسلام که درود خداوند بر او و خاندان و یارانش باد، آن‌قدر بزرگ و والاست که برای بالا بردنِ او نیازی به جعل حدیث و اغراق و بزرگ‌نمایی نیست. گذشته ازا ین، بالا بردنِ پیامبر و قدسی کردنِ بیهودۀ او، باعث می‌شود که چهرۀ انسانیِ او به کلی از دسترس ما خارج شود و دیگر نتوانیم چنان موجود فراواقعیِ آسمانی را به عنوان الگوی خود در نظر بگیریم و به او مهر بورزیم.

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *