گداچشمی و چشم‌سیری

گداچشمی و چشم‌سیری

به نظر می‌رسد که نشانه‌های آزمندی را بیش از هر عضوی در «چشم» شخصِ آزمند می‌توان دید. شخصِ حریص، به تعبیرِ مولانا «گداچشم» است؛ یعنی چشم‌های او، پیوسته از مطلوبی به مطلوبی دیگر می‌غلطد و هیچگاه آرام و قرار نمی‌یابد. انسانِ حریص گویی با چشمانش همه چیز را می‌خورد و هرگز از بلعیدن و فروخوردنِ جهان بازنمی‌ایستد. چنین کسی ممکن است ثروتمندترین انسان دنیا باشد، اما چشم‌هایش گرسنه است:

هرکه دور از دعوتِ رحمان بُوَد
او «گداچشم» است، اگر سلطان بُوَد
(همان، دفتر دوم، بیت ۵۸۸)

به نظرِ مولانا سه چیز می‌تواند این گداچشمیِ انسان را از بین ببرد و او را سیر و راضی کند:

۱) قناعت: قناعت یعنی به «داراییِ ضروری و لازم» راضی بودن و شعلۀ افزون‌خواهی و زیاده‌طلبی را در خود پایین کشیدن. باید به این نکتۀ مهم توجه داشت که ما انسان‌ها برای خوشبختی به داراییِ کمی نیاز داریم، ولی با کمال دریغ، همۀ عمر و زندگی خود را صرفِ جمع کردنِ وسایل زندگی می‌کنیم؛ وسایلی که غالباً باری زائد بر گردۀ ما هستند و معمولاً از آنها طرفی نمی‌بندیم. شخصِ قانع به آنچه که دارد، خشنود است و بیهوده سر در پیِ تکلف و تجمل نمی‌گذارد؛ به این ترتیب می‌توان گفت که قناعت کوزۀ چشمِ آدمی را سیر و پُر می‌کند:

کوزۀ چشمِ حریصان پُر نشد
تا صدف قانع نشد، پر دُر نشد
(مثنوی، د ۱/ ۲۱)

۲) ایمان به خداوند: به نظرِ مولانا ایمان غذایی بسیار سیرکننده است و کسی که از این نعمت بزرگ بهره‌مند باشد، با اندک غذایی سیر می‌شود و همواره بانشاط و نیرومند است. به دیگر سخن، ایمان، نه تنها غذای روح است، بلکه معدۀ انسان را نیز آرام می‌سازد و چشم او را سیر می‌کند. مولوی در مثنوی، داستانِ مردِ کافرِ بسیار فربهی را برای ما بازمی‌گوید که بسیار شکم‌باره و سیری‌ناپذیر بود. این مرد پس از ایمان آوردن به خدا، با اندک غذایی سیر شد. مولانا، در این داستان زیبا، ضمن اشاره به سخن پیامبر که فرمودند: «کافر با هفت معده غذا می‌خورد و مؤمن با نیم معده»، می‌گوید:

ذاتِ ایمان نعمت و لوتى است هول
اى قناعت کرده از ایمان به قول
(همان، د ۵/ ۲۸۷)

مولانا در جاهای دیگر از «نور» به عنوان غذای اصلیِ انسان یاد می‌کند و خود را «نورخوار» می‌داند، نه «گوشت‌خوار». به نظرِ او «نور» بیش از «کله پاچه» به انسان نیرو و نشاط می‌دهد:

من سر نخورم که سر گران است
پاچه نخورم که استخوان است
بریان نخورم که هم زیان است
من نور خورم که قوتِ جان است
(کلیات شمس، چاپ استاد فروزانفر، غزل ۳۷۲)

۳) عشق: یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های عشقِ راستین این است که چشم انسان را سیر می‌کند. اگر کسی به معشوق خود رسیده است و همچنان چشمانش گرسنه و گدا هستند، باید مطمئن باشد که یا عشقِ او ناقص است، یا معشوقِ او ناتمام. عشقِ راستین چشمانِ عاشق را «بلندهمت» می‌کند و همۀ جاذبه‌های دنیا را در نظر او سرد و بی‌فروغ می‌سازد:

چون تو را دیدم، خود، اى روحُ الْبِلاد
مِهْرِ این خورشید از چشمم فتاد
گشت عالى‌همّت از تو چشمِ من
جز به خوارى ننْگرد اندر چمن
(مثنوی، د ۶/ ۱۰۸۷-۱۰۸۶)

مولانا در غزلِ معروفِ «مُرده بدم، زنده شدم» به ما می‌گوید که بر اثرِ «دولتِ عشق» چشمانش سیر شده‌اند:

دیدۀ سیر است مرا، جان دلیر است مرا
زَهرۀ شیر است مرا، زُهرۀ تابنده شدم
(کلّیّات شمس، غزل ۱۳۹۳)

و سرانجام اینکه اگر چشمانِ کسی با قناعت، یا ایمان، یا عشق سیر نشوند، به نظرِ سعدی شیرین‌سخن «خاکِ گور» لاجرم آنها را پُر خواهد کرد:

آن شنیدستی که در اقصای گور
بارسالاری بیفتاد از ستور
گفت: چشمِ تنگِ دنیادوست را
یا قناعت پُر کند، یا خاک گور
(کلیات سعدی، چاپ استاد مظاهر مصفا، ص ۷۱)

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *