تقابل ظاهر و باطن

تقابل ظاهر و باطن

در جستجوی علل ریاکاری و ظاهرگرایی در جامعۀ ایرانی، از جمله مسائلی که باید مورد توجه قرار گیرد، تأکید افراطی ما ایرانیان بر «تقابل صورت و معنی»، «تقابل ظاهر و باطن» و «تقابل شکل و محتوا» است. رد پای این ثنویتِ صورت و معنی، و ظاهر و باطن را آشکارا در معماری (اندرونی/ بیرونی)، دین (اخباری‌گری/ باطنی‌گری)، عرفان (صورت/ معنا)، جامعه (ریاکاری/ ملامتی‌گری)، ادبیات (ظاهر/ باطن) و دیگر شئون زندگی می‌توان دید (با استفاده از مقدمۀ ارزشمند دکتر محسن گودرزی بر کتاب «همه دروغ می‌گویند»، صص ۱۲-۱۱). به‌علاوه، از این دوگانه، آن‌که همواره فرعی و بی‌ارزش شمرده شده است «ظاهر» است. فرهنگ ما در طول تاریخ، عمدتاً معناگرا بوده و هر چه توانسته است ظاهر را تحقیر کرده و آن را بی‌ارزش شمرده است. روشن است که وقتی مسأله‌ای فرعی و بی‌ارزش دانسته شود، اشخاص هر گونه بخواهند با آن برخورد می‌کنند و از هیچ توهین و تحقیری در حق آن فروگذار نمی‌کنند.

اما مسأله به همین جا ختم نمی‌شود و ما فقط با تحقیر ظاهر مواجه نیستیم. یک پدیدۀ بسیار شگفت‌آور دیگر که در آغاز به نظر می‌رسد ربطی به این تمایز قائل شدن میان ظاهر و باطن ندارد، اما با نگاهی عمیق‌تر، می‌توان آن را نتیجۀ ناگزیر همین نگاه دانست، عبارت است از ریاکاری و ظاهرپرستی. ارتباط ظاهرپرستی و ریاکاری با تفکیک قائل شدن میان ظاهر و باطن این است که بر اثر فرعی و عَرَضی دانستنِ ظاهر، افراد گمان می‌کنند هیچ ارتباط طبیعی و منقطی‌ای بین ظاهر با باطن نیست؛ بنابراین دچار این پندار ناصواب می‌شوند که با آراستن ظاهر خود و با تصویر نیکو از خود نشان دادن، می‌توان جایگاه و پایگاهی در جامعه به دست آورد. معنای این سخن آن است که تأکید فراوان بر باطن و پافشاری زیاد بر بی‌اعتباریِ ظاهر به تدریج ممکن است به بدیل خود که همان ظاهرپرستی و ریاکاری است منجر شود. یک دلیل این همه توجه به حفظ ظاهر در فرهنگ ما همین است که گمان می‌کنیم ظاهر به خودی خود ارزش و اصالتی ندارد و می‌توان با آن بازی کرد.

ویلیام بی‌من که کتابی بس درخشان، دربارۀ ایران و ایرانیان نوشته، به خوبی متوجه این نکتۀ عمیق شده است که بی‌ارزش شمردن ظاهر نهایتاً به ظاهرگرایی ختم می‌شود. او در این باره چنین می‌گوید: «تقابل درون و بیرون در تفکر ایرانی فراگیر است و بر بسیاری از جنبه‌های زندگی مردم سایه انداخته است … بیرون، در بیان فلسفی، ظاهر نامیده می‌شود و جزء ملازم و ضروری زندگی تلقی می‌شود، اما از نظر معیارها و موازین اخلاقی، از ارزش بالایی برخوردار نیست. ظاهر عرصۀ تباهی و جاذبه‌های دنیوی است، بااین‌همه حائلی است برای دنیای ظریف و حساسِ باطن؛ بنابراین شخص ممکن است برای ظاهر ارزشی قائل نشود، اما در عین حال باید بداند چگونه در ظاهر رفتار کند. این هشدار که «ظاهر را حفظ کن» (مراقب وجهۀ بیرونی‌ات باش!) فراوان گوش‌زد می‌شود و بسیار هم مورد توجه قرار می‌گیرد؛ زیرا فرد با کنترل جنبه‌های بیرونی رفتارش، می‌تواند خود را از خطر دور نگه دارد و باطنش را حفظ کند» (زبان منزلت و قدرت در ایران، از ویلیام بی‌من، صص ۳۵-۳۴).

اگر وضعیت ریاکاری و ظاهرگرایی در کشورهایی مانند ایران را با جوامعی که در آنها تأکید چندانی بر تقابل صورت و معنا نیست، مقایسه کنیم، بی‌گمان درمی‌یابیم که حجمِ توجه به ظاهر در جامعۀ ما به مراتب بیشتر از مقدارِ استانداردِ آن است. به نظر می‌رسد یک ریشۀ مهم ریاکاری و ظاهرگراییِ عمیق و وسیعِ جامعۀ ما درست در همین توجه بیش از حد به باطن و بی‌اعتناییِ افراطی به ظاهر باشد! باطن‌گراییِ افراطی نتیجه‌ای جز درغلتیدن در دام ظاهرپرستی ندارد و صورت‌گریزی و ظاهرستیزیِ شدید لاجرم سر از ریاکاری درمی‌آورد.

چارۀ کار آن است که این همه بر تمایزِ صورت و معنا تأکید نکنیم. صورت و معنا، و ظاهر و باطن دو روی یک سکه‌اند و به هیچ وجه از هم قابل تفکیک نیستند. از این چشم‌انداز صورت همان معناست و ارزش آن هیچ دست کمی از معنا ندارد. کسی که این نکتۀ مهم را دریابد محال است ظاهرآرایی و صورت‌پرستی را وجهۀ همت خود قرار دهد، یا به نامِ باطن‌گرایی، به ظاهر بی‌توجهی کند؛ چراکه می‌داند باطن‌گراییِ محض درست به اندازۀ ظاهرگرایی خطرناک و زیان‌بار است و به سرعت می‌تواند به ضد خود تبدیل شود.
,
منابع
ـ بی‌من، ویلیام ا. زبان، منزلت و قدرت در ایران. ترجمۀ رضا مقدم‌کیا. ویراست دوم. تهران: نشر نی، ۱۳۸۱٫
ـ مقدمۀ محسن گودرزی بر «همه دروغ می‌گویند»، از ست استیونز. ترجمۀ ریحانۀ عبدی. نشر گمان. چاپ دوم. ۱۳۹۸٫

با دیدگاهتان به اثربخشی متن کمک کنید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *